موضوع اختلاف بین پوتین ومدودیف هم از این قبیل است. بعضی از تحلیل‌گران سعی دارند اختلاف‌های آنها را تاکتیکی و برای فریب افکار عمومی نشان دهند و بعضی دیگر هم می‌کوشند عامل گذشت زمان و تغییرات ماهیتی تحولات را متناسب با اقتضائات روز نادیده بگیرند و همیشه بر جاودانگی تحلیل‌های خود اصرار دارند. 

اما در پاسخ به پرسش شما باید عرض کنم اگر بخواهیم بدور از جوسازی‌های خبری این موضوع را تحلیل کنیم باید به چند نکته مهم توجه کرد: نخست آنكه آقای مدودیف تمامی رده‌های شغلی و رشد سیاسی خویش را در سایه حمایت آقای پوتین بدست آورده‌ است. مدودیف در سن ۴۴ سالگی توانست به عنوان جوانترین رئیس جمهور تاریخ روسیه مسئولیت این مقام حساس را در سال ۲۰۰۸ به عهده بگیرد و به مدت ۴ سال هم رئیس جمهور روسیه بود.
 
طی این ۴ سال کاملاً مشخص بود که او در برخی موارد با پوتین اختلاف نظر دارد. بنده در همان زمان معتقد بودم که اختلافات ميان آنها واقعي است ولی این اختلاف بدان معنا نیست که این دو درپی حذف يكديگرند یا با هم برسر کسب قدرت، نزاع دارند. بلكه براساس ساختار قدرت در روسیه با هم همکاری دارند و تلاش مي‌كنند با همدیگر در تیم معروف به "سنت پترزبورگ" در روسیه قدرت را بین هم تقسیم کنند. اما این تقسیم الزاما برابر نیست و با توجه به سوابق موجود احتمالا سهم پوتین بیشتر است. 

اختلاف پوتین و مدودیف نه تاکتیکی و نه فریبکارانه بلکه واقعی و در خور تامل است. بعنوان مثال در دوران ریاست جمهوری مدودیف، او در یک سخنرانی رسمی در پارلمان روسیه از سیاستهای دولت انتقاد شدیدی کرد. در بحران اقتصادي سال ۲۰۰۸ در حالی که ریاست دولت را آقای پوتین بر عهده داشت عملکرد دولت او مورد انتقاد رئیس جمهور قرار گرفت مدوديف مستقیماً از سیاستهای دولت پوتین انتقاد کرد تا خود را از مسئولیت‌های ناشی از بدی اوضاع اقتصادی دور سازد. 

به هرحال اين وضعيت را مي‌توان به نوعي جنگ قدرت در روسیه دانست؟ منابع غربی تلاش می‌كنند این قبیل اختلاف‌نظرها را بلافاصله برجسته کرده و به عنوان جنگ قدرت مطرح کنند، درحالی که در عالم سیاست همانطور که آدمها بر سر قدرت با هم مشارکت و همکاری مي‌کنند در همان حال اختلاف نظرهایی هم باهم دارند و گاهگاهی این اختلاف نظرها بروز بیرونی پیدا می‌کند.
 
در مثال دیگري مثل سیاست خارجی، آقای مدودیف در زمانی که شورای امنیت درباره لیبی تصمیم می‌گرفت به نماینده روسیه در سازمان ملل ابلاغ کرد که رای ممتنع بدهد درحالی‌که می‌توانست به آن قطعنامه رای مخالف بدهد یعنی وتو کند. آقای پوتین در آن زمان اصرار داشت که نماینده روسیه این قطعنامه را وتو کند ولی آقای مدودیف که رییس جمهور بود و رئیس سیاست خارجی روسیه محسوب می‌شد، به ویتالی چورکین نماینده روسیه در سازمان ملل دستور داد رای ممتنع دهد. این یک واقعه تاریخی ثبت شده است و این اختلاف نظر در رسانه‌ها و مطبوعات روسیه درز کرد و منتشرگردید این یک اقدام تاکتیکی نمی‌توانست باشد زیرا کاملا منافع روسیه را در شمال آفریقا تعیین می‌کرد.
 
اختلاف نظر بین پوتین و مدودیف در این مورد واقعی بود و ما نمی‌توانیم آن را را یک تاکتیک بنامیم و توجيه كنيم این رای تاریخی روسیه در شورای امنیت سازمان ملل راه را برای اقدام‌های غرب در لیبی هموار کرد. نمی‌شود آنرا تظاهر به اختلاف و زد و بند در پشت پرده بدانيم. واقعیت این است که آقای مدودیف فکر می‌کرد نباید مستقیما در برابر آمریکایی‌ها و سياست طراحي شده از سوي آنها درقبال لیبی بایستد زیرا این ايستادگي را به نفع منافع بلند مدت روسیه در سطح بین‌المللی نمي‌دانست. 

به همین دلیل دستور داد نماینده روسیه در شورای امنیت به قطعنامه رای ممتنع بدهد تا هم عملیات را تائید نکرده باشد و هم بر سر آینده قذافی، با آمریکا و متحدانش درگیر نشود. این یک تصمیم راهبردی و تاکتیکی بود زیرا راه را برای انجام عملیات پرواز ممنوع در آسمان لیبی برای ناتو باز کرد. مخالفت پوتین با نظر مدودیف هم که کاملا علنی مطرح شد. پس چگونه می‌توان باور کرد این یک اختلاف نظر تاکتیکی و فریبکارانه بود؟ 

بر عكس ليبي در مورد سوریه، شاهد رهبري مستقيم پوتین در آن هستيم و حتي نماینده روسیه سه بار هم رای وتو داده است. در حالی که رای منفی چین کفایت می‌کرد و قطعنامه وتو می‌شد. با این وجود با همکاری چین هر دو رای منفی دادند تا مخالفت با طرح غرب علیه سوریه به اصطلاح دو قبضه شود. 

درباره اختلاف نظر میان مدودیف و پوتین در ویدئو منتشر شده در مورد جنگ گرجستان و ادعای خط دادن پوتین یا تکذیب مدودیف درمورد اینکه خودش تصمیم گرفته است، به نظر من باز هم یکی از آن مسائل بزرگ شده است. واقعیت این است که آقای مدودیف تنها از تجربیات آقای پوتین استفاده کرده و در شرایط بحران یک رئیس جمهور به ویژه رئیس جمهور جوان که تجربه کار اجرایی سطح بالا نداشته است طبیعی است که از تجربه رئیس جمهوری که دو دوره ریاست جمهوری روسیه را عهده دار بوده استفاده کند و از نظراتش بهره‌مند شود. این بدان معنی نیست که او منتظر دستور پوتین از پکن بوده است. چون آن موقع پوتین به خاطر المپیک پکن در روسیه نبود. 

اختلاف نظر فعلي مدودیف که مدعی است تصميم گيرنده اصلي او بوده با آقای پوتین که تاكيد كرده از پکن دو بار مشورت تلفنی به مدودیف داده، حرفهایی خیلی طبیعی است و اگر نخواهیم خیلی موضوع را بزرگ کنیم بايد گفت رئیس جمهور جوان در سال اول مسئوليتش در برابر بحرانی قرار گرفته و سعی کرده براي حل آن از مشورت‌ کسی که دو بار تجربه رئیس جمهوري و یک دوره هم نخست وزیري داشته، استفاده کند تا بهترين تصميم را بگيرد. اگر حتی نسبت به اين تصميم، فارغ از آنكه متعلق به پوتین باشد و يا مدودیف، انتقاداتی وارد باشد ولی اصل بحث این است که بعید به نظر مي‌رسد كه نشانه اختلاف نظری ميان اين دو باشد بلكه تنها نوعی مشورت بین رئیس جمهور وقت و رئیس جمهور سابق بوده است. 

قطعاً تصمیم گیرنده اصلی شخص رئیس جمهور یعنی مدودیف بوده چرا که طبق قانون اساسی روسیه رئیس جمهور، فرمانده کل قوا و اختیار دستور شروع جنگ و هر گونه عملیات نظامی با ایشان است ولو اینکه با مشورت رئیس جمهور سابق باشد. 

به روایتی اختلاف میان این دو از نیمه‌های دوره ریاست جمهوری مدودیف آغاز شد، یعنی با آغاز برنامه‌ها و جهت گیری‌های همسوگرایانه مدودیف با غرب و زمینه سازی برای استفاده از مهلت قانونی دور دوم ریاست جمهوری. تحلیل شما در این رابطه چیست؟ 
برخی علاقه‌مند به پيچيده كردن مسائل ساده هستند. عده‌اي كه معتقدند اختلاف میان این دو نفر از سال ۲۰۱۰ به بعد شروع شده بر اين مبنا استدلال مي‌كنند كه در آن زمان روابط روسیه و آمریکا شاهد از سرگیری يك دور جدیدی از روابط بوده است. اينها مدوديف را طراح اين دور جديد روابط مي‌دانند در حالي كه پوتین را مخالف آن معرفي مي‌كنند. اينها معتقدند كه پوتین موافق عادی سازی مناسبات روسیه و امریکا در این شرایط تاریخی نبوده و این تصمیم صرفا ازطرف شخص آقای مدودیف اتخاذ شده است. 

اين نظرات در حالی مطرح مي‌شود که بنده به عنوان ناظری که طي این سالها مناسبات روسیه و امریکا را دنبال می‌كردم و بر اساس قرائن و شواهدی که در موضع گیری‌های آقای پوتین و آقای مدودیف در آن دوران دیده‌ام، به صراحت می‌توانم عنوان کنم که هر دو آنها موافق از سرگیری مناسبات با آمریکا بوده‌اند. چون فکر می‌کردند سیاست‌های اوباما نسبت به بوش قابل تحمل‌تر است و بهتر می‌توانند با آقای اوباما کار کنند. 

تصورشان این بود که سیاست "تغییر" مطرح شده از سوی اوباما یک سیاست واقعی است و منجر به تغییر در مناسبات روسیه و امریکا نیزخواهد شد. البته اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم مسلما در دوران اوباما روابط روسیه و امریکا در مقایسه با دوران بوش بهتر شد. چون در دوره بوش و به خصوص دوره دوم آن بدترین شکل مناسبات روسیه و امریکا در سالهای اخیر بعد از دوران جنگ سرد را شاهد بوده‌ایم.
 
بنابراین ضمن اینکه بهبودی در مناسبات حاصل شد، ولی آنطوری که می‌خواستند نشد. اواخر دوران ریاست جمهوری مدودیف دولت روسیه به شدت منتقد سیاست‌های دولت امریکا شد چون دیدند وعده وعیدها به ویژه در مورد سپر دفاع موشکی و موضوعات دیگر عملا تحقق پیدا نکرده و این امر موجب ناخشنودی روسیه شد. دراین زمینه هم پوتین و هم مدودیف نظر مشترک داشتند. چه در آن دورانی که روابط را از سر گرفتند و چه بعدها كه موضع‌گیری تندي اتخاذ کردند. به هرحال بعید به نظرمي‌رسد اختلاف نظری دراين زمينه داشته باشند و هر دو در یک مسیر حرکت می‌کردند. این هم یک نمونه دیگری است که نباید اختلاف نظرها و یا اشتراک نظرها را در بین سیاستمداران و حکومتگران مطلق کرد. 

دولتی که آقای مدودیف بعد از ریاست جمهوری پوتین معرفی کرد با دولت قبلی که ریاستش با پوتین بود، تغییرات اساسی دارد ایا این به معنای اختلاف نظر این دو در باره کار کردن با افراد مختلف و گردش قدرت در میان نخبگان است؟ 
دولتی که آقای مدودیف تشکیل داد، سه چهارم وزرا یعنی اکثریت آنها در مقایسه با دولت قبلی تغییر کردند. یعنی اکثریت وزرایی که با پوتین کار می‌کردند دیگر در دولت مدودیف حضور ندارند. البته این توافقی است که با خود رئیس جمهور صورت گرفته است. برای اینکه دولت هم باید از طرفی نظر رئیس جمهور را داشته باشد و هم نظر موافق مجلس دومای روسیه را. 

آقای مدودیف در دولتش تقریباً عناصر کلیدی را حفظ کرد مثل وزرای خارجه، امنیت و دفاع. اما تغییرات اساسی در وزرای اقتصادی دولت و برخی وزرای کلیدی نزدیک به دفتر نخست وزیر ایجاد شد. بنابراین به نظر می‌رسد تغییرات ایجاد شده باز هم با تایید پوتین بوده است. اگر چه ممکن است این امر مطلوب پوتین نبوده باشد چون به هرحال دو سه نفر از یاران نزدیک وی از دولت کنار گذاشته شده‌اند و این شاید به نوعی قدرت نمایی آقای مدودیف بوده باشد اما به هر شکل مسئولیت دولت فعلاً برعهده آقای مدودیف است و فعلاً پوتین صبر کرده تا حداقل یک سال از این دولت بگذرد و نتایج آن را ارزیابی کند و ببیند که آیا شرایط روسیه نسبت به گذشته بهبود داشته است یا دولت جدید از لحاظ عملکرد اقتصادی وضعیت را بدتر از گذشته می‌سازد؟ 

برنامه کلان کشور توسط آقای پوتین و مدودیف برای سال ۲۰۲۰ دقیقاً در یک راستاست و از سالها قبل با هم برنامه‌ریزی کرده‌اند. فکر می‌کنم سال ۲۰۰۷ بود که قبل از ریاست جمهوری مدودیف زمانی که او به عنوان معاون اول نخست وزیر روسیه در راس تیم اقتصادی دولت قرار داشت، یک طرح کلان برای سال ۲۰۲۰ ارائه کرد. این برنامه هنوز در دستور کار قرار دارد و درحال اجرا شدن است. بنابراین به نظرم اگر چه این دو در برخی موارد با هم اختلافاتی دارند اما در اصول کلان مشترک هستند و دارند پیش می‌روند. 

فیلم «روز از دست رفته» که شما به ان اشاره داشتید این روزها به مناسبت سالگرد درگیری با گرجستان به روی اینترنت رفته، به نوعی عدم قاطعیت مدودیف را در این جریان به تصویر کشیده است. برخی تحلیلگران معتقدند مدودیف سرپوش پوتین در این فیلم است و یا فیلم به عبارتی مبارزه طرفداران پوتین و مدودیف است. تحلیل شما چیست؟ هدف واقعی سازندگان این فیلم چه بوده است؟ این فیلم تلاش دارد سیاست روسیه را در گرجستان توجیه کند. گرجستان در آن زمان با اقدام نظامي عليه اوستياي‌جنوبي یک خطای آشکار مرتكب شد. ساکاشویلی، رئیس جمهورگرجستان، تصور مي‌كرد روسیه نسبت به اين اقدام به سادگي خواهد گذشت. در حالی‌که روسیه بر مبناي منافعش محکم در برابر این اقدام نظامی گرجستان ایستاد. در واقع آقای ساکاشویلی در آن تاریخ مداخله نظامی روسیه را در گرجستان پیش‌بینی نکرده بود. 

به همین دلیل برای حمله به اوستیای جنوبی یک تصمیم تاریخی گرفت و هزینه آن را هم با از دست دادن کامل اوستیای جنوبی و آبخازیا، پرداخت. تاکنون هم در روابطش با روسیه نیز دچار چالش جدی شده است. بنابراین این فیلم تلاش می کند سیاست روسیه را در برابر گرجستان توجیه کند. منتهی بخشی از این فیلم براساس نقل‌قول‌هايي كه مي‌شود به ضعف‌های موجود اشاره کرده تا فیلم را باورپذیرکند. پس به جاي آنكه فیلم را به صورت دامن زدن به اختلافات پوتین و مدودیف تفسير كنيم و از آن نتيجه بگيريم که مدودیف در تصميم‌گيري ضعيف بوده، بهتر است اينگونه ارزيابي كنيم كه فيلم تلاش دارد بخش‌هایی از واقعیت‌ را بیان کند تا هدف کلی که توجیه سیاست غلط روسیه در قبال گرجستان است، از آن منتج شود و در ذهن بيننده اينگونه جا بياندازد كه آغازگر جنگ گرجستان بوده بنابراین اشغال بعدی خاک گرجستان و اعلام استقلال اوستیای جنوبی و آبخازیا و به رسمیت شناختن فوری آن توسط روسیه اقدام های اشتباهی نبوده است. 

به نظر من در تحلیل نتایج این فیلم باید واقع‌بین بود. اگرهم به عمل مدوديف انتقادي وارد باشد طبيعي است. زيرا براي رييس جمهوري كه با سن و سال كم و براي اولين بار و در ابتداي مسئوليتشان با اين چنين بحراني روبرو مي‌شود طبيعي است كه در تصمیم‌گیری متزلزل باشد و دیر عمل بکند، این امر غیر عادی نیست. به هرحال پوتین تجربه یک دوره کوتاه نخست‌وزیري و دو دوره رئیس جمهوري و تجربه کافی داشته است، بنابراین طبيعي است كه راجع به این موضوع بهتر و سریعتر تصمیم بگیرد. می‌خواهم این را عرض کنم که این فیلم بیش از آنکه بخواهد موقعیت مدودیف را تضعیف کند، سیاست روسیه را در قبال گرجستان توجیه می‌کند و در واقع گرجستان را آغازگر جنگ آگوست ۲۰۰۸ معرفی می‌کند. 

اما واقعیت‌ها را نمی‌توان با ساخت فیلم‌های تبلیغاتی تغییر داد. روسیه از اشتباه ساکاشویلی به نفع خود بهره برداری کرد و با به رسمیت شناختن اوستیای جنوبی و آبخازیا به خیال خود جا پای خود را در قفقاز جنوبی در برابر دولت غرب گرای امروز گرجستان تثبیت کرد. این اشتباه در بلند مدت به زیان روسیه تمام شد و موجب گردید الگوهای رفتاری مورد انتقاد روسیه از امریکا، در باره یکجانبه گرایی در سطح بین‌المللی در مواردی که منافع خودش اقتضاء می‌کند، عینا تکرار شود. 

تغییرات الگوی سیاسی کرملین در دوران پوتین و مدودیف و تاثیر آن بر روابط پر فراز و نشیب ایران و روسیه را چگونه تعریف می‌کنید؟ در مورد روابط ایران و روسیه در سطح منطقه و جهان، ما شاهد تغییر محسوسی بوده‌ایم، یعنی حداقل از ارديبهشت‌ماه ۱۳۹۱ كه پوتين مسئوليت رياست جمهوري را برعهده گرفته است، سیاست آقای پوتین چون با آمریکا در یک چالش بیشتری قرار گرفته است، این امر تاثیر غیر مستقیم در مواضعش نسبت به ایران گذاشته است. موضوع سوریه و همکاری روسیه و ایران در این باره ازجمله موارد قابل ذکر است. 

اما در روابط ایران و روسیه در سطح مناسبات دو جانبه چه در دوران پوتین و چه در دوران مدودیف هنوز با چالش‌های جدی روبه‌رو هستیم و به آن سطح مطلوبی که لازمه روابط دو کشور همسایه است نرسیده و هنوز فاصله بسیار زیادی تا امکانات بالقوه روابط فی ما بین وجود دارد. اما از آنجا كه نیروگاه بوشهر با همه تاخیرهایی که داشت بالاخره راه اندازی شد و درباره مواضع هسته‌ای روسیه در قبال ایران در دوران مدودیف طرح گام به گام مطرح گردید و هنوز هم پی گیری می‌شود لذا ما باید منتظر نتایج قابل توجهي باشيم زيرا اين موضوع مي‌تواند تاثیر تعیین کننده‌ای بر آینده روابط ایران و روسیه داشته باشد.
 
همچنین مساله اس ۳۰۰ هم یکی از مسائلی مهمی است که باید منتظر ماند و ديد كه آیا آقای پوتین اشتباه بزرگ مدودیف را تصحیح خواهد کرد و این قراردادی که به حالت تعلیق درآمده است احیا می‌شود یا خیر؟ با توجه به آنكه این قرارداد کاملاً جنبه دفاعی داشته است ودال بر نقض قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت نیست. به نظر مي‌رسد كه اگر پوتین در این زمینه تجدید نظر کند قطعاً می‌شود به ایجاد تغییراتی در مناسبات میان ایران و روسیه امیدوار بود. راستش فعلا می‌توان گفت شاید همکاری‌های دو کشور در سطح منطقه و بویژه سوریه در بهبود مناسبات دوجانبه تهران و مسکو تاثیر مثبت داشته باشد.