با بازگشت تحریم‌های شورای امنیت و فعال شدن مکانیزم ماشه، بار دیگر پرسش درباره آینده روابط ایران و غرب به صدر گفت‌وگوهای سیاسی بازگشته است. در حالی که هر دو طرف همچنان از «دیپلماسی» به‌عنوان راه‌حل سخن می‌گویند، واقعیت این است که دیپلماسی بدون تغییر رویکردها، به نتیجه نخواهد رسید.

گرچه دیپلماسی هیچ‌گاه به بن‌بست نمی‌رسد، اما برای ثمربخش بودن آن، باید طرفین از مواضع ثابت و غیرقابل انعطاف خود فاصله بگیرند. در حال حاضر، ایران و طرف‌های غربی در یک بازی خطرناک وارد شده‌اند؛ بازی‌ای شبیه به «چیکن» که در آن دو خودرو با سرعت به سمت هم حرکت می‌کنند و هر طرف منتظر است دیگری در لحظه آخر تغییر مسیر دهد. این وضعیت، نه نشانه پایان دیپلماسی، بلکه گویای فقدان اراده برای تغییر رویکرد است.

ایران با پیشنهادهایی مانند رقیق‌سازی اورانیوم ۶۰ درصد یا انتقال بخشی از آن به خارج از کشور، نشان داده که به گفت‌وگو تمایل دارد. اما از نگاه آمریکا این اقدامات برای پیشبرد مذاکرات کافی نیست. در مقابل، طرف‌های اروپایی نیز با پیش‌شرط‌هایی چون توقف کامل غنی‌سازی، محدودسازی برنامه موشکی و قطع حمایت از گروه‌های مقاومت، عملاً مسیر مذاکره را به یک‌طرفه‌سازی تبدیل کرده‌اند.

برنامه موشکی ایران جنبه دفاعی دارد و نمی‌توان انتظار داشت کشوری خود را خلع سلاح کند. گروه‌های مقاومت نیز در منطقه ضربات سنگینی متحمل شده‌اند و دیگر موضوعیت سابق را ندارند. با این حال، آمریکا مانند تروئیکا اروپا ، همچنان این محور را در مذاکرات برجسته می‌کند، بی‌توجه به تغییرات میدانی و واقعیت‌های جدید منطقه.

سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) با واشنگتن هماهنگ هستند و تأکیدشان بر مذاکره بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. آنها با طرح گفت‌وگو، تلاش می‌کنند افکار عمومی را قانع کنند که اهل جنگ نیستند، در حالی که شرایط مذاکره را به گونه‌ای تنظیم می‌کنند که طرف مقابل باید تسلیم شود.

جنگ اوکراین نیز یکی از عوامل تغییر موضع اروپا نسبت به ایران است. کشورهای اروپایی، ایران را در کنار روسیه و چین قرار می‌دهند و خود را در جبهه مقابل، همراه با آمریکا و اوکراین. حتی اگر ایران موضع بی‌طرفی اتخاذ کند، غرب این بی‌طرفی را نمی‌پذیرد و به مواردی مانند ارسال پهپادها استناد می‌کند.

زمانی دیپلماسی به نتیجه می رسد که دو طرف بپذیرند دیپلماسی یعنی دادوستد؛ چیزی می‌دهید و چیزی می‌گیرید. اما طرف‌ها فعلاً بر مواضع خود ایستاده‌اند و این یعنی گفت‌وگو به معنای واقعی هنوز آغاز نشده است.

ظرفیت‌های مغفول اقتصاد ایران و افسانه جنگ منطقه‌ای

تحریم‌ها اقتصاد ایران را کوچک‌تر کرده و تاب‌آوری مردم کاهش یافته، اما ظرفیت‌های داخلی کشور همچنان بسیار بالاست. اصلاح نظام بانکداری، بیمه، مالیات و گمرک از جمله اقداماتی است که سال‌هاست در سطح عالی مطرح می‌شود، اما خبری از اجرا نیست. اگر این اصلاحات اجرایی شوند، تولید ملی تقویت شده و تورم کاهش می‌یابد. این‌ها نه مربوط به دولت فعلی است و نه دولت قبلی؛ بلکه سیاست‌هایی هستند که بیش از یک دهه است بر زمین مانده‌اند.

در سطح منطقه‌ای نیز پس از عملیات ۷ اکتبر، تحولات بزرگی رخ داده است. سقوط دولت اسد، تضعیف حزب‌الله، حماس و گروه‌های مقاومت عراق، همگی نشانه‌هایی از تغییر موازنه قدرت هستند. در چنین شرایطی، ادعاهایی مانند اینکه «آتش‌بس در غزه بلافاصله منجر به جنگ در لبنان، عراق یا یمن خواهد شد» بیشتر جنبه حدس تحلیلی دارد تا واقعیت میدانی.

حتی اجرای همین آتش‌بس نیز با پیچیدگی‌هایی همراه است؛ از جمله تحویل اجساد اسیران فوت‌شده زیر آوار به اسرائیل. همچنین مشخص نیست پس از آزادی اسیران زنده و تحویل اجساد، آتش‌بس پابرجا بماند. برخی اظهارات مقامات اسرائیلی نشان می‌دهد که برنامه‌هایی برای حمله مجدد وجود دارد.

با این حال، نمی‌توان به‌طور قطع گفت که صلح در غزه برقرار شده، چه رسد به آنکه بخواهیم جنگ را به سایر نقاط تعمیم دهیم. جالب‌تر آنکه برخی در ایران هشدار می‌دهند که «شاید نوبت ایران باشد»، در حالی که شواهد میدانی چنین احتمالی را حداقل تا پایان سال میلادی تأیید نمی‌کند.

در مجموع، آنچه امروز بیش از هر چیز نیاز داریم، بازنگری در رویکردهاست؛ چه در سیاست خارجی، چه در اقتصاد داخلی. دیپلماسی و توسعه، هر دو نیازمند اراده‌ای واقعی برای تغییر هستند.