در جریان سفر اخیر آقای پزشکیان به چین و سخنرانی او در اجلاس سازمان همکاری شانگهای، بار دیگر موضوع بندر چابهار و امکان همکاری ایران با هند مورد توجه قرار گرفت. رئیس‌جمهور تأکید کرد این بندر می‌تواند بستر شکل‌گیری یک خط ریلی منطقه‌ای و مسیر حمل‌ونقل تازه‌ای باشد که جایگاه ایران را در معادلات ترانزیتی ارتقا دهد. اما پرسش اساسی این است که با احتمال بازگشت تحریم‌ها، تحقق این پروژه تا چه اندازه امکان‌پذیر خواهد بود و آیا هند حاضر است در این مسیر همکاری عملی با ایران داشته باشد؟

واقعیت آن است که بندر چابهار با چالش‌های جدی مواجه است. مهم‌ترین مانع، استمرار تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران است. تا زمانی که این تحریم‌ها پابرجا باشد، سرمایه‌گذاری خارجی – به‌ویژه از سوی هند – با ریسک بالایی همراه خواهد بود. درست است که در مقطعی دولت آمریکا با اعطای معافیت‌هایی اجازه ادامه فعالیت‌های هند در چابهار را صادر کرد، اما همکاری پایدار بدون رفع تحریم‌ها عملاً غیرممکن است؛ چرا که هر شرکت خارجی که قصد سرمایه‌گذاری در این پروژه را داشته باشد، در معرض تحریم‌های آمریکا قرار می‌گیرد. این امر به یک مانع اساسی برای توسعه چابهار بدل شده است.

افزون بر این، رقابت منطقه‌ای نیز بُعد دیگری از این چالش است. چین با سرمایه‌گذاری در بندر گوادر پاکستان تلاش دارد جایگاه خود را تثبیت کند و به‌طور طبیعی، این امر جذابیت سرمایه‌گذاری در چابهار را برای هند کاهش می‌دهد. از سوی دیگر، پروژه اتصال ریلی چابهار به روسیه از مسیر آستارا هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده و تکمیل راه‌آهن رشت–آستارا همچنان در حد وعده باقی مانده است. این مسیر قرار بود حلقه‌ای کلیدی در کریدور شمال–جنوب باشد و امکان انتقال کالا از هند به بازارهای منطقه را فراهم کند. بنابراین، سخنان امیدبخش در اجلاس‌ها و همایش‌ها – مشابه آنچه روسای جمهور پیشین مانند آقای روحانی و آقای رئیسی نیز مطرح کرده بودند – تا زمانی که زیرساخت‌های لازم فراهم نشود و محدودیت‌های تحریمی برطرف نگردد، بیش از آنکه واقعیت عینی بیابند، در سطح شعار باقی خواهند ماند.

همزمان با این سفر، سخنگوی وزارت خارجه اعلام کرد توافق راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین در حال اجراست. پرسش مهم این است که اگر در پایان مهلت سی‌روزه اروپا، تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران احیا شود، آیا چین همچنان بر اجرای این توافق پایبند خواهد ماند؟

درباره این توافق باید یادآور شد که طرف چینی اساساً تمایل داشت جزئیات آن محرمانه بماند تا مشمول تحریم‌های آمریکا نشود و با واشنگتن درگیر نگردد. آنچه تاکنون منتشر شده نشان می‌دهد سند ۲۵ ساله بیشتر یک تفاهم‌نامه کلی است که چارچوب همکاری‌های راهبردی را ترسیم می‌کند. اجرای واقعی این همکاری‌ها منوط به امضای قراردادهای جداگانه در حوزه‌هایی چون انرژی، زیرساخت‌های حمل‌ونقل، راه‌آهن یا انرژی خورشیدی است. تا امروز خبر رسمی و معتبری درباره این قراردادهای جزئی منتشر نشده و حتی اگر امضا شده باشد، محرمانه باقی مانده است. بنابراین نمی‌توان درباره میزان پیشرفت یا تحقق عملی آن قضاوت قطعی داشت؛ سنجش واقعی تنها زمانی ممکن خواهد بود که آثار این همکاری‌ها در میدان عمل و پروژه‌های مشخص دیده شود.

در ارتباط با مکانیسم ماشه نیز انتظار نمی‌رود فعال‌سازی آن توسط اروپایی‌ها به‌طور جدی مانع همکاری ایران و چین شود. تجربه نشان داده است که پکن در مواجهه با فشارهای غربی، رویکرد محافظه‌کارانه اما پیگیرانه‌ای در قبال ایران اتخاذ می‌کند. محتمل است در زمینه‌هایی مانند خرید نفت، چین از ایران تخفیف‌های بیشتری طلب کند یا محدودیت‌هایی در مبادلات غیرنفتی اعمال گردد، اما در مجموع مسیر همکاری‌های راهبردی ادامه خواهد یافت.

نکته مهم دیگر، جایگاه اجلاس شانگهای است. نشست اخیر این سازمان با حضور گسترده‌ترین جمع از سران کشورهای عضو، ناظر و شریک همکاری برگزار شد و از حیث نمادین، بزرگ‌ترین گردهمایی تاریخ این نهاد بود. این اجلاس بیش از آنکه نشانه انسجام سازمانی شانگهای باشد، بیانگر گرایش‌های دوجانبه کشورها در برابر فشارهای غرب است. نزدیکی چین و هند در برابر تعرفه‌های آمریکا و همراهی روسیه با این دو کشور پس از بحران اوکراین، بیشتر بازتاب تعاملات مستقل است تا تصمیمات جمعی سازمان. حتی حضور کره شمالی در اجلاس، تغییری در این واقعیت ایجاد نمی‌کند که شانگهای تاکنون اقدام مؤثر و هماهنگ چندجانبه‌ای نداشته است.

با این حال، اهمیت اجلاس شانگهای را نباید نادیده گرفت. این نشست فرصتی برای مانور سیاسی کشورها فراهم می‌کند و پیام نمادینی از شکل‌گیری صف‌آرایی در شرق در برابر غرب به نمایش می‌گذارد. حضور ترکیه – کشوری که همزمان روابط نزدیکی با آمریکا و تعامل فعال با روسیه، چین و ایران دارد – نشان می‌دهد ترکیب این سازمان متنوع‌تر از آن است که بتوان آن را یکپارچه ضدغربی دانست. بنابراین، هرچند شانگهای نمی‌تواند به‌طور مستقیم رویکرد غرب در قبال ایران را تغییر دهد، اما ظرفیت آن را دارد که به عنوان یک بستر نمادین و دیپلماتیک، موقعیت ایران را در تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی تقویت کند.