ضرورت شکل گیری یک گفت و گوی ملی در سطح کارشناسی برای مقابله با ترامپ
رفتارهايي که ترامپ پس از به دست گرفتن ساختار قدرت در امريکا در نظام بينالملل انجام ميدهد به اندازهاي غيرمتعارف و خام است که تعجب همگان را در پي داشته است. البته شخصا از موضعگيريهاي ترامپ تعجب نميکنم چون ترامپ رييسجمهوري عادي و مبتني بر برنامه بينالمللي نيست و تصور ميکند چون امريکا قدرت دارد، ميتواند نظام بينالمللي را در همه ابعاد به چالش بکشد.
متاسفانه چون اتحادي هم از سوي قدرتهاي جهاني عليه امريکا شکل نگرفته، ترامپ به رفتارهاي خود ادامه ميدهد. مثلا اگر چين و هند با کانادا و مکزيک و اروپا اتحادي تشکيل ميداد و پاسخ ياوههاي ترامپ را در عمل ميداد، ميتوانستند رييسجمهور امريکا را مجبور به تجديدنظر در اين سياستهاي غيرمتعارف کنند. البته هر کدام از کشورها به صورت تک تک واکنشهايي نشان دادند و در برابر تعرفهگذاري غيرمعقول امريکا، تهديد به افزايش تعرفه کردهاند. يا دانمارک که جزاير گرينلند را در خطر ديده و بخشي از قدرت نظامي خود را افزايش داده و مکزيک که اعلام کرده ميتواند موج مهاجرت مکزيکيها را بگيرد و... اما اين نوع اقدامات به هيچوجه در برابر دستورات نامتعارف ترامپ بازدارنده نخواهد بود. تجربه ثابت کرده که اين واکنشها اثري روي ترامپ ندارد. در صحنه بينالمللي وقتي رييسجمهور امريکا به خود اجازه ميدهد، دادگاه بينالمللي کيفري لاهه که ۱۲۵ کشور عضو آن هستند را تحريم کرده، از سازمان بهداشت جهاني و همچنين از پيمان مرتبط با آلودگي هوا خارج شود، نشاندهنده پايبند نبودن او به هيچ چارچوب و ساز و کاري قانوني در روابط بین الملل است.
به نظر می رسد ترامپ تنها زبان زور را ميفهمد. منطق او اين است که ابتدا همه ظرفيتها بايد براي امريکا به کار گرفته شود. براي او مهم نيست، چه بر سر مردم فلسطين و لبنان و... ميآيد. براي او فقط منافع مردم امريکا آنهم براساس يک مدل خاص اهميت دارد. اينجا پرسشي شکل ميگيرد و آن اينکه در شرايطي که ترامپ تمام ساختارهاي جهاني و بينالمللي را هيچ انگاشته دوره ماهعسل ترامپ با نظام بينالملل تا چه زماني تداوم خواهد داشت؟ آيا ممکن است جبهههاي تقابل در عرصه نظام بينالملل با رفتارهاي ترامپ ايجاد شود؟ در شوراي امنيت امريکا حق وتو دارد و جلوي صدور هر قطعنامهاي عليه امريکا را ميگيرد. راهکار بعدي اقدامات مجمع عمومي سازمان ملل است که اين اقدام هم فاقد ضمانت اجرايي است. همچنين مورد بعدي اتحاد کشورهايي است که بخش قابلتوجهي از اقتصاد جهاني را تحت سيطره دارند. بخش مهمي از تجارت بينالملل را چين، کانادا، هند، اتحاديه اروپا، مکزيک، برزيل، آفريقاي جنوبي، روسيه و... دراختيار دارند. اين کشورها اگر متحد شوند و اقدامات تقابلي را عليه سياستهاي مخرب ترامپ در پيش بگيرند، ميتوانند ترامپ و سياستهاي مخرب او را خنثی کنند متاسفانه در حال حاضر ناظم نظام بينالملل همين امريکا است که چارچوبهاي فعلي را به چالش ميکشد و به دنبال جايگزين کردن اين نظم با نظم نويني است که دقيقا در راستاي مطالبات ترامپ باشد. براین اساس اميدي ندارم که نظام بينالملل واکنش جدي و تاثيرگذار عليه تصميمات امريکا از خود نشان دهد. مگر اينکه کشورهاي داراي نفوذ با هم متحد شوند و جبههاي عليه اين تصميمات غيرمتعارف ايجاد کنند.
اما در مورد کشورمان ایران باید گفته برای تاثیرگذاری بر این روند داشتههاي ايران بسيار محدود است. ايران يک قدرت منطقهاي است. در سطح منطقه ممکن است بتوانيم اقداماتي صورت دهيم اما در سطح بينالمللي ايران تعيينکننده نيست. بايد واقعبين باشيم. جايگاه ايران براساس قدرت نظامي قدرت توليد علم، سهم ايران در تجارت بينالملل، سهم ايران در اقتصاد بينالملل و... پايين است. روز به روز در حال تحليل رفتن هستيم. GDP ايران به نسبت دهه نود حدود يکسوم شده است. ايران مانند چين که پديدههاي جديدي را در حوزه هوش مصنوعي عرضه کرده فعاليتي در اين بخشها از خود نشان نداده است . بنابراين قبل از اقدامي ايران بدون شعار و اغراق بايد تصويري واقعي از جايگاه خود در جهان امروز داشته باشد. ايران نه بايد خود را کم و نه زيادتر از واقعيت ببيند. اگر درک درستي از جايگاه واقعي خود داشته باشيم، ميتوانيم متناسب با داشتههايمان تصميم بگيريم که چه بايد بکنيم..
امروز که در مذاکره با امريکا از سوي رهبري بسته شده، شايد امکان شکلگيري گفتوگوهاي علمي در داخل ايجاد شود. دلسوزان، نخبگان و تحليلگران بايد کنار هم جمع شوند و پاسخي براي اين پرسش پيدا کنند که اگر امکان مذاکرات وجود ندارد، چه کار ميتوان کرد؟ بايد گفتوگوهاي تخصصي و علمي صورت گيرد. بدون ترديد تداوم اين وضعيت به هيچوجه مطلوب نيست. در ۳ سال دولت رييسي يک چنين وضعيتي تداوم يافت و نتيجهاي دربر نداشت. نيازمند گفتوگوي ملي هستيم تا راهکار جايگزين براي مذاکره پيدا شود. بايد يک زمانبندي درنظر گرفته شود و پاسخي براي اين پرسش پيدا شود که اگر قرار است تحولي در داخل ايجاد شود چه شاخصها و مشخصاتي دارد؟ به هر حال افکار عمومي به پاسخهاي منطقي براي ابهامات خود نياز دارد.