اول اینکه، بهانه خوبی برای واشنگتن پدید آمد تا مداخلات آتی خود در منطقه را با بهانه اینکه ما سه کشته و ۴۳ زخمی دادیم، توجیه کند، دوم اینکه، این حملات به موضع اسرائیل برای وارد کردن امریکا به جنگ مستقیم با ایران کمک میکند. طی سالهای اخیر اسرائیل مدام به دنبال جلب حمایت و کمکهای آمریکا برای خود بوده و به دنبال بهانه سازی برای آنکه ایالات متحده آمریکا را درگیر منازعه مستقیم با ایران در منطقه کند.

به همین دلیل حمله به پایگاه آمریکا در مرز اردن و سوریه اگرچه از لحاظ نظامی یک اقدام قابل توجه و پاسخ موثر به حملات آمریکا به مواضع گروههای عراقی محسوب می شد ، اما از لحاظ سیاسی این اقدام عامل مهمی برای تحریک آمریکا در راستای جنگ مستقیم با ایران، محسوب می شود.

البته، آمریکایی ها بارها به صراحت از عدم تمایلشان برای ورود به جنگ با ایران سخن گفته اند. چراکه به خوبی دریافته اند؛ چنین اقدامی بر تنشها در منطقه افزوده و دامنه تخاصم و جنگ را گسترده تر خواهد کرد. از سوی دیگر هم، آبان ماه آتی موعد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و سنا خواهد بود و در چنین شرایطی، بهای اینکه واشنگتن بخواهد به جنگی ورود کند که منتها علیه آن روشن نیست، بسیار گران و گزاف تمام می شود.

بنابراین، احتمال اینکه آمریکا وارد یک جنگ مستقیم با ایران شود، بسیار کم است. اما درعین حال، خود آمریکای ها بارها اعدام کرده اند که افراد و گروههای وابسته به ایران را به صورت تدریجی در نقاط مختلف مورد حمله قرار خواهند داد.

البته، مشخص است که آمریکای ها در درجه اول بنا دارند که از عنصر غافلگیری استفاده کنند و در قدم بعد، تنش رسانه ای را به وجود بیاورند تا طرف مقابل از زمان و مکان حمله آنها مطلع نشود.

با این همه، نباید از این مهم نیز غافل بود که در عین بالا بودن سطح تحفظ و خویشتنداری واشنگتن در خصوص عدم مداخله نظامی علیه تهران، این تل آویو است که با نهایت تلاش، عزم فراهم کردن دامی جدید و گشودن پای ایران به جنگی مستقیم دنبال می کند. چراکه در حال حاضر، فضای عمومی دنیا با توجه به جنایات رخ داده در غزه به شدت برای اسرائیل منفی شده و نتانیاهو در تلاش است تا با رقم زدن ماجراجویی جدید، این فضا را به سوی دیگری سوق بدهد.

اینکه در درون کابینه اسرائیل نیز، اختلافات جدی وجود دارد بر کسی پوشیده نیست. منتها از همان بدو جنگ در غزه، یک کابینه جنگی تشکیل داده و با احزاب مخالف، ائتلاف رقم زدند تا فشارها علیه نتانیاهو کاهش پیدا کند. البته با این همه،هنوز هر شنبه در اسرائیل شاهد تظاهرات هستیم که معترضین بر دو مطالبه جدی خود، یعنی توقف جنگ و آزادسازی اسیران اسرائیلی نزد حماس اصرار دارند. البته این دو خواسته از سوی نتانیاهو مرتبا رد شده و او بر این موضع است که باید پیش ازپایان جنگ، حماس را به کل ریشه کن کنند. امری که حتی زمینه های آن نیز، البته به رغم گذشت بیش از 110روز، هنوز رخ نداده است!

ضمن اینکه از دیگر دلایل عدم پذیرش مطالبه معترضان داخل اسرائیل برای پایان جنگ از سوی نتانیاهو این است که به محض این پذیرش، نخست وزیر باید به عنوان اولین نفر به سمت میز استعفا و امضای آن حرکت کند! چرا که چه بپذیرد و چه خیر به هرحال، اسرائیل با حمله هفتم اکتبر یک شکست بزرگ اطلاعاتی و امنیتی را متحمل شد و این مسئله به طور قطع برای نخست وزیر مستقر گران تمام خواهد شد. همچنان که ایهود اولمرت، نخست وزیر وقت اسرائیل پس از جنگ 33روزه کنار رفت و یک کمیته موقت برای تغییر بسیاری از نیروهای بلندپایه نظامی و امنیتی تشکیل شد، احتمالا چنین سرنوشتی برای نتانیاهو نیز دور از ذهن نخواهد بود.

با این همه در داخل جامعه ایران نیز، چه خوشمان بیاید و چه نه، یک تفکری وجود دارد که معتقد است ما باید آخرالزمانی عمل کنیم. این تفکر میگوید که ما چه کشته بشویم و چه زنده بمانیم، پیروز هستیم. از نگاه معتقدین به این تفکر، حیات آخرت مهم بوده و زنده ماندن افراد از درجه اهمیت چندانی برخوردار نیست. چنین تفکری برای توجیه کشته شدن 27هزار نفر انسان، هیچ نقطه عقب نشینی از مواضع برحق خود متصور نیست. حتی اگر 720هزار نفر نیز در باریکه غزه کشته شوند، هیچ خللی در اراده مبارزه علیه جبه کفر به وجود نخواهد آمد.

طرفداران این تفکر هنوز نیز به سختی از موضع خود دفاع میکنند، منتهای امر اینکه باید دید آیا در سر آن بزنگاه مبادا، اثری از این آقایان و خانمها در صحنه نبرد خواهد بود یا خیر!