درک غلط از تعارض میان قدرتهای جهانی
اما تلاش برای امنیتیسازی یک روی دیگر هم دارد و آن در داخل ایران میگذرد. سیاست خارجی ایران اسیر کلیشههاست و ذهنیتی نادرست در تهران نسبت به روابط بینالملل وجود دارد. برداشت ایران این است که قواعد حاکم بر نظام بینالملل ساخته و پرداخته نظام سلطه است و فقط از طریق به چالش کشیدن نظام سلطه است که ایران میتواند به اهداف و خواستههای خود برسد. سیاست جمهوری اسلامی ایران با سیاست قدرتهای بزرگی مانند چین و هند متفاوت است که سیاست تعامل در عین رقابت را در پیش گرفتهاند. در تهران اما این ذهنیت وجود دارد که ماهیت جمهوری اسلامی ایران در ضدیت با آمریکا است و آمریکا بهعنوان سردمدار نظام حاکم بینالملل به دنبال ریشهکن کردن نظام جمهوری اسلامی است. من این نگاه را قبول ندارم و به آن نقد دارم و معتقدم که جمهوری اسلامی ایران هرچند میتواند سیاست خارجی مستقلی را دنبال کند، اما در این سیاست خارجی لازم نیست که ایران با آمریکا درگیر باشد. ایران میتواند در مقابل زورگویی آمریکا مقاومت کند، اما الزاماً به این معنا نیست که با آمریکا درگیر شود؛ همانطور که چین یا هند بهرغم اینکه سیاستهای مستقل دارند، با آمریکا درگیر نشدهاند. ویتنام سالها با آمریکا جنگیدهاست، اما امروز سیاست مستقل خودش را دنبال میکند و نهتنها با آمریکا درگیر نیست، بلکه روابط دوستانهای با دولت ایالات متحده دارد.
نگاه ما نسبت به نظام جهانی این است که روابط حاکم بر نظام بینالملل یا سیاه است یا سفید، یا در موضع خیر است یا در موضع شر و اصلاً حالت میانهای برای مناسبات قائل نیستیم. این موضوع باعث میشود که تعامل ما با سازمانهای بینالمللی، نهادهای چندجانبه و کشورهای مختلف دچار مشکل شود و باعث میشود که به اهداف مورد نظر سیاست خارجی خودمان نرسیم. نتیجه این نوع نگاه در سیاست خارجی این است که اکنون اقتصاد کشور در ترازی نیست که شایسته جمهوری اسلامی ایران یا شایسته مردم ایران باشد. البته مشکلات سیاست خارجی فقط یکی از دلایل، اما عامل مؤثر مشکلات اقتصادی کشور محسوب میشود.
تصوری در کشور شکل گرفتهاست که با برخی تحولات اخیر در نظام بینالمللی، ایالات متحده آمریکا و متحدان غربیاش، دیگر مانند گذشته توان اجماعسازی علیه ایران در جامعه بینالمللی ندارند. نخست باید تاکید کرد که استفاده از «اجماع جهانی» در مورد پرونده ایران، اشتباه است، چیزی که ما در پرونده ایران شاهد بودیم، «اجماع قدرتهای مسلط در نظام بینالملل» بود. اینکه روسیه و چین از قدرتهای دیگر بهویژه آمریکا فاصله گرفتهاند و در موضوعهای مختلف دچار مشکل شدهاند، به این معنی نیست که بخش بزرگی از قدرتهای جهانی هنوز با آمریکا همساز نباشند. حتی بین دو قدرت شرقی هم، چین به مراتب کمتر از روسیه وارد منازعه با آمریکا میشود و همزمان با رقابتش با آمریکا با واشنگتن تعامل میکند و بهدنبال براندازی سلطه قدرت آمریکا در نظام بینالمللی نیست. چینیها ۲۰۰۰ میلیارد دلار در آمریکا سرمایهگذاری کردهاند و فقط در سال ۲۰۲۲ حجم روابط بازرگانی چین و آمریکا به رقم بیسابقه ۶۹۰ میلیارد دلار در یک سال رسیدهاست. اینکه قدرتهای شرقی مسیرشان را از آمریکا جدا کردهاند، به این معنا نیست که ما قدرت داریم تا از تعارضهای بین چین و روسیه با ایالات متحده و متحدانش به نفع خودمان بهرهبرداری کنیم. این تعارضها، خیلی شدیدتر در دوران اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و ما نتوانستیم بهرهبرداری درستی کنیم، چه برسد به الآن که بههیچوجه تعارضها به شدت دوران جنگ سرد نیست. در دوران جنگ سرد آمریکا به دنبال نابودی شوروی و شوروی به دنبال نابودی آمریکا بود. ولی الآن روسیه به هیچ وجه دنبال نابودی آمریکا نیست. ما در این بازی باید جایگاه خودمان را درست تعریف کنیم و تعارضی که بین چین و روسیه با آمریکا وجود دارد، درست تعریف کنیم و درک صحیحی از تعارض موجود داشتهباشیم. نباید تصور کنیم این تعارض انقدر بزرگ شده که دست ما در نظام بینالمللی باز است تا هر کاری خواستیم انجام دهیم.
قدرت بازیگری ما نسبت به سالهای 2010-2090 افزایش پیدا کردهاست، ولی این نباید کارت اعتباری نامحدودی برای ما تلقی شود که هرگونه بازی خواستیم میتوانیم با این کارت انجام دهیم و با استفاده از این تعارضها به هر اقدامی میتوانیم متوسل شویم. همیشه باید این احتمال را در نظر بگیریم که همین روسیه با آمریکا سازش کند و با یکدیگر همکاری کنند و منافع چین هم اقتضا کند که در برخی پروژهها با آمریکا همکاری داشته باشد.