توپ در زمین آمریکاست
آنچه درحال حاضر بین ایران و آمریکا در رابطه با برجام در جریان است، بیشتر یک جنگ لفاظی است. یعنی اگر واقعا هر دو طرف آمادگی داشته باشند، راه هموار است و در عرف بینالمللی هم اگر یکی از طرفین اقدامی درمورد قطع روابط سیاسی انجام داد همان کشور باید در تجدید رابطه پیشگام باشد و یک اصل پذیرفتهشده است.
آمریکا چون از برجام خارج شده اگر واقعا آقای بایدن اراده سیاسی لازم را برای بازگشت به برجام داشته باشد باید بدون فوت وقت فرمان بازگشت به برجام را صادر کند. همانطور که ترامپ صادر کرد و از برجام خارج شد. طرف مقابل، یعنی ایران هم بر این باور است که فقط حکم صادرکردن کافی نیست بلکه باید تحریمها هم رفع شود. اکنون بیش از هزار نوع تحریم وجود دارد که به سه دسته تحریم تقسیمبندی میشوند؛ یک دسته تحریم که به دستور رئیسجمهور آمریکاست، یک تحریم هم مربوط به کنگره آمریکاست و تحریم دیگر را ایالتهای آمریکا وضع کردهاند.
حالا غیر از این سه دسته تحریم که گفته میشود بیش از هزار عنوان و موضوع را شامل میشود، همه با فرمان رئیسجمهور میتواند به حالت تعلیق درآید ولی لغوکردن آنها که مربوط به کنگره آمریکا یا کنگرههای ایالتی است، زمانبر است. درمجموع مشکل اساسی این است که دو طرف موضوع را به اقدام طرف مقابل منوط کردهاند و عملا اگر بخواهند همین سیاست را ادامه دهند، کاری از پیش نمیبرد. اکنون توپ در زمین آمریکاست و این کشور باید قاعدتا در این زمینه پیشگام شود و حداقل بخشی از تحریمهای مربوط به نفت و گاز و پتروشیمی را لغو یا اجرای آن را به حالت تعلیق درآورد.
ایران برجام را حتی یکسال بعد از خروج آمریکا هم اجرا کرده و تعهدات خود را طی پنج مرحله که هر کدام 60 روز فاصله زمانی بود، کاهش داد، شاید که اروپاییها تعهداتشان را انجام دهند که ندادند. بنابراین به نظر میرسد هر دو طرف فعلا ارادهای برای اینکه به توافقی برسند، بدون اینکه شرط بگذارند، ندارند و این طرف آمریکایی است که مسئول این وضعیت است و باید در شرایط حاضر اقدام موثری انجام دهد تا طرف ایرانی را نسبت به بازگشت به وضعیتی که در اردیبهشت 98 بوده، ترغیب کند.
در این میان، هرچند اسرائیل هم نقش دارد ولی به نظر نمیرسد آنقدرها موثر باشد، همانطور که در دوره اوباما هم مخالفت میکرد و خریداری نداشت. چون مخالفتهای از جنس اسرائیل و عربستان و امارات فاقد منطق است و اگر قرار بود آنها تعیین تکلیف کنند، آیا به اینکه ایران هم راجع به مسائل هستهای اسرائیل بحث و گفتوگو یا مذاکره کند یا آنچه الان در عربستان انجام میشود و هنوز آژانس به آن نظارتی ندارد، تن میدهند؟ فلذا در آمریکا به منطق نداشته آنها توجه نمیشود و بیشتر به اینکه چقدر آمادگی وجود دارد که این سیاستها اجرا شود، بستگی دارد.
قانونی که مجلس شورای اسلامی وضع کرده و ایران دارد اجرا میکند، طرف مقابل را نگران کرده و آنها دنبال اینکه متقابلا گروکشی کنند، هستند و اینکه این قضیه به کجا میرسد، دقیقا قابل پیشبینی نیست که تا چه زمانی میتواند ادامه داشته باشد. ادامه این وضعیت به ضرر ایران است و باید اهرم تحریم را از طرف مقابل بگیریم. فراموش نکنیم که باید به سیستمها نگاه کنیم و در اینجا با یک سیستم به نام آمریکا طرف هستیم و البته آدمها هم در درون این سیستم، موثرند. اینکه فردی مثل پمپئو آنقدر دشمنی و کینه شدید علیه ایران و با اسرائیل رابطه نزدیک نداشته باشد، موثر است ولی تاثیر آن نسبت به کلیت این سیستم خیلی کم است که دو طرف با یکدیگر چالش جدی دارند. تغییر افراد با اینکه موثر است ولی نه آنچنان که کلا مسیر را تغییر دهد. با درنظرگرفتن تئوری بازیگران، باید گفت که افراد، بازیگران فرعی هستند. بازیگران اصلی، سیستم حاکم و مجموعه تصمیمسازها و تصمیمگیرندگان در آمریکا هستند، نه کسانی که صرفا تصمیم را اجرا میکنند. مسئول میز ایران یک بخشی اجرا و یک بخش هم ایده و فکر است که نقش خیلی کمی نسبت به کلیت سیستم آمریکا دارد.