نسبت آرا در ايالت‌هايي که به‌هم نزديکند و گاهي به جمهوريخواهان و گاهي به دموکرات‌ها راي مي‌دهند، نشان مي‌دهد که کلا اين طرز تفکر و گرايش در آمريکا ريشه دارد و جامعه آمريکا که هميشه دوحزبي بود الان به يک جامعه دوقطبي تبديل شده و دو جور تفکر و ايده رودرروي هم ايستاده‌اند. هرچند سازوکارهاي دموکراتيک داخل آمريکا اين اوضاع را مديريت مي‌کند اما واقعيت اين است که کرونا باعث شد که تعارض‌هاي دروني آمريکا بيرون بريزد و مردم رودرروي هم قرار بگيرند. انتخاب خانم هريس به‌عنوان معاون رئيس‌جمهور درست در يکصدمين سال تصويب آزادي زنان اتفاق افتاده و از اين جهت فضايي براي جريان‌هاي فمينيست و جنبش‌هاي اجتماعي در آمريکا تلقي مي‌شود. دونالد ‌ترامپ هم از سال 1789 که اولين دوره انتخابات برگزار شده، شانزدهمين رئيس‌جمهور تک‌دوره‌اي در مجموعه 45 رئيس‌جمهور آمريکا شد و جو بايدن هم دوازدهمين معاون رئيس‌جمهوري است که توانسته به رياست‌جمهوري ايالات‌متحده آمريکا دست پيدا کند؛ اگرچه وقفه‌اي افتاد و از خانم کلينتون در انتخابات درون‌حزبي دموکرات‌ها شکست خورد که البته تمام اينها بر فرض‌ پيروزي قطعي جو بايدن است، هرچند تقلاهاي ترامپ مارموز هم دور از انتظار نيست که از نظر حقوقي دست و پاهاي خود را بزند تا جلوي انتقال قدرت را بگيرد. اين ويژگي‌ها در انتخابات آمريکا وجود دارد و البته به نظر نمي‌رسد سازوکار حقوقي به‌گونه‌اي باشد که چون جمهوريخوانان اکثريت ديوان عالي را دارا هستند به ترامپ راي دهند، چون با اينکه از طرف رئيس‌جمهور منصوب مي‌شوند اما رئيس‌جمهور نمي‌تواند آنها را برکنار کند و تا آخر عمر يا زماني که استعفا مي‌دهند، قابل برکناري نيستند. بنابراين آنها راي خود را خواهند داد و آبروي حقوقي خود را فداي ملاحظات حزبي نخواهند کرد. در جمع‌بندي انتخابات اين دوره آمريکا بايد بگويم که بي‌نظير بود. دوازده دوره انتخابات آمريکا را از 1980 رصد کرده‌ام و اين انتخابات وراي هر يازده انتخابات گذشته هم...

از نظر تعداد شرکت‌کننده، هم از طرف نزديک بودن آراي دو نامزد چه از جنبه مردمي آرا و چه در جنبه الکترال است. اين ويژگي‌ها باعث شده که کسي نتواند برنده انتخابات را پيش‌بيني قطعي کند. فضاي انتخابات کاملا متفاوت از دوره‌هاي قبل بود و يک شکاف عميق را به نمايش گذاشت و به نظر مي‌رسد بزرگ‌ترين بازنده اين انتخابات ترامپ نيست بلکه دموکراسي در آمريکاست. واقعيت اين است که ترامپ نماد يک جامعه معترضي است که به وضعيت سيستم سنتي آمريکا اعتراض دارد. سيستمي که 48 ايالتش براساس اکثريت مطلق آرا، کارت الکترال تعيين مي‌کند چه کسي رئيس‌جمهور باشد و درک اين موضوع براي مردم نسل جديد که به سياست‌هاي داخلي آمريکا معترض هستند، سخت و دشوار است که چرا يک نامزد اکثريت آراي عمومي را به دست مي‌آورد ولي الکترال تعيين مي‌کند يا تفاوت دو نفر که هر کدام بالاي يک‌ميليون راي آورده‌اند اما تنها با 10هزار راي بيشتر، کل کارت‌هاي الکترال را تصاحب مي‌کند، درحالي‌که مي‌توانند الکترال‌ها را به نسبت آرايي که آوردند، تقسيم کنند اما کل الکترال‌ها نصيب طرفي که بيشتر راي آورده، مي‌شود که کل سيستم را ناکارآمد کرده. تبعيضي که در جامعه آمريکا وجود دارد و 40ميليون نفري که زير خط فقر هستند، ترامپ را تبديل يک سمبل و نماد از مشکلات آمريکا کرده و با رفتنش حل نمي‌شود. اگر معني ترامپيسم بيانگر اين باشد که يک عده به سيستم حاکم فعلي آمريکا اعتراض دارند، اين واژه با اين تعريف درست استولي اگر تعريف مبتني بر تفکرات خودشيفتگي ترامپ است بايد گفت که خودش در اين مقوله تک و حتي پديده است! ترامپيسم به‌معناي واقعيت‌هاي تلخي که در جامعه آمريکا نظير نابرابري‌ها و ناکارآمدي‌هاي سيستم انتخاباتي و موارد ديگري که نياز به اصلاح دارد که نسبت به آن اعتراض مي‌کنند تا صدايشان شنيده شود، واقعيتي است که با رفتن ترامپ از کاخ سفيد از جامعه آمريکا محو نمي‌شود.