این تئوری‌ها ناشی از عدم آشنایی به مسائل داخل آمریکاست که نمی‌دانند چه مناسباتی برای اینکه رئیس‌جمهور در آمریکا انتخاب شود، تعیین‌کننده است. بنابراین ایجاد جنگ الزاما به معنای پیروزی در انتخابات نیست و به چه بسا ایجاد جنگ موجب حتی برکناری بیشتر شده و دلیلی شود برای اینکه مردم رای ندهند. واقعیت این است که ترامپ به‌خاطر سیاست‌های ناکارآمدی که داشته و مشکلاتی که در حوزه‌های مربوط به کرونا و انزوای سیاسی آمریکا به‌وجود آورده و با متحدین خودش هم درگیر است، در شرایطی به‌سر می‌برد که حتی حمله به ایران هم نمی‌تواند مشکلی از مشکلاتش حل کند. ضمن اینکه تئوری حمله به ایران سال‌های سال است که به بهانه‌هایی در زمان‌های مختلف مطرح می‌شود. واقعیت این است که جنگ با ایران به معنای جنگ با منطقه است که برای آمریکا ریسک بسیار بالایی دارد. دلیل برکناری برایان هوک اصولا به خاطر شکست سیاست تحریم‌های همه‌‌جانبه و فشار حداکثری بود که عملا یک نفر قربانی می‌خواست و قرعه به نامش افتاد و حالا وجود آبرامز به این معنا نیست که راه‌حل جنگ در پیش گرفته شود که اتفاقا برایان هوک هم از طرفداران جنگ بود. درواقع گروه B متشکل از نتانیاهو، پمپئو، برایان هوک و بولتون همگی جنگ‌طلب‌هایی بودند که کنار رفتند. هرچند آبرامز نیز با توجه به سابقه‌اش جنگ‌طلب است ولی این تحلیل که انتخاب او را مصادف با جنگ بدانیم، منطقی ندارد. آن هم آمریکایی که الان به دلیل کسری بودجه دلار چاپ می‌کند و یکی از دلایل افزایش شدید قیمت طلا به‌خاطر افزایش عرضه دلار به بازار به منظور جبران کسری بودجه وحشتناکی که به خاطر کرونا با آن مواجه است و در این وضعیت تحمیل یک جنگ پرهزینه به ملت آمریکا جز ایجاد مشکلات بیشتر و اینکه مردم را نسبت به ترامپ سرخورده‌تر کند، عایدی دیگری نخواهد داشت. ولی طبق معمول باید آماده هرگونه ماجراجویی از طرف ترامپ باشیم و این یک اصل اساسی است و نباید خوش‌خیال باشیم که آمریکا در هیچ شرایطی به ایران حمله نمی‌کند که ممکن است شرایطی هم به‌وجود بیاید. اما الان شرایط و قرائنی که تایید کند بالای 70 درصد به ایران حمله خواهد کرد، وجود ندارد. آمریکا ممکن است به‌راحتی بتواند جنگ را شروع کند ولی به‌راحتی نمی‌تواند پایان دهد و ابعادی پیچیده‌تر و چندوجهی خواهد داشت. در صورتی که واقع‌بین باشیم دولت ترامپ در ماه‌های آخر دنبال مفری است که شاید بتواند از طریق مذاکره و گفت‌وگو با ایران به جایی برسد وگرنه از طریق جنگ جز اینکه اوضاع را آشفته‌تر و بدتر کند، نتیجه دیگری برایش نخواهد داشت.

ایالات‌متحده بعد از شکست اخیر در شورای امنیت به سراغ به‌کاریگری مکانیسم ماشه رفته که روندی دوماهه دارد و مختص به کشورهایی است که عضو برجام هستند نه برای کشوری که با حکم رئیس‌جمهورش رسما خود را از این اختیار خلع کرده است. مکانیسمی که در برجام پیش‌بینی شده و در قطعنامه 2231 هم آمده و نمی‌شود برجام را قبول نداشته باشید ولی بخواهید بخش دیگری از قطعنامه 2231 را اجرایی کنید! عرف بین‌المللی اقتضا می‌کند یا قطعنامه‌ای را قبول دارید و کلش را اجرا می‌کنید یا قبول ندارید و اجرا نمی‌کنید. ولو اینکه آمریکا هم چنین اقدامی کند، از نظر حقوقی وضعیت پیچیده‌ای به‌وجود می‌آورد. روسیه و چین قطعا مخالفت خواهند کرد و کشورهای اروپایی برجام نیز همراهی نمی‌کنند چون برجام را تضمین‌کننده امنیت اروپا و نه فقط ایران و کمک‌کننده به امنیت و ثبات صلح منطقه‌ای می‌دانند. به نظر می‌رسد درباره به‌کارگیری مکانیسم ماشه توسط آمریکا شاهد وضعیتی مشابه آنچه درباره پیش‌نویس قطعنامه پیشنهادی‌اش در شورای امنیت رخ داد، خواهیم بود. تجربه بی‌سابقه‌ای که باید دید سازمان ملل چه تمهیدی می‌اندیشد. شرایط بین‌المللی از آمریکا می‌خواهد دست از یکجانبه‌گرایی بردارد و به سمت اینکه نرم‌های شناخته‌شده حقوق بین‌الملل را به رسمیت بشناسد و به اجرا بگذارد، قدم بردارد.