حل بحران یمن، کلید قفل روابط ایران و عربستان
این موارد در نگاه اول سخت و دشوار بهدست میآید ولی اتفاقا هنر دیپلماسی این است که کارهای نشدنی را شدنی کند و میشود با توجه به رقابتی که بین عربستان و ایران وجود دارد، درک کرد که چرا محمد بنسلمان یا هر کسی دیگر اینجور سیاستها را اتخاذ میکند.
بنابراین باید به این سمت برویم که ببینیم در موضوع یمن آیا راهحل مشترکی وجود دارد که از یکطرف منافع مردم یمن تامین شود و از طرف دیگر تهدیدی که عربستان سعودی در مرزهای جنوبیاش که هممرز با یمن است، احساس میکند، برطرف شود و چگونه امنیتش تضمین میشود و از طرف دیگر دولتی در صنعا به قدرت برسد که از طرف اکثریت مردم یمن پشتیبانی شود و نه آنچه که دولت عربستان یکطرفه میخواهد. بهنظر میرسد برای عربستان سعودی فوقالعاده حائز اهمیت است که دولتی در صنعا به قدرت برسد که اگر متحدش نیست، ضدش نباشد.
بنابراین میتوان فرمولی بهدست آورد که از طریق گفتوگوی یمنی ـ یمنی یعنی کسانی که در یمن هستند و با هم مخالفند و از طرفی قدرتهای منطقهای مثل ایران و عربستان کمک کنند تا مساله یمن حل شود که اگر مساله یمن حل شود، قطعا در مناسبات ایران و عربستان گره بزرگی بازمیشود و راجع به سایر مسائل مورد اختلاف هم میتوانند گفتوگو کنند و به نفع مردم هر دو کشور هم هست و مانع از ناامنی میشود. در ناامنی خلیج فارس کشورهای منطقه یعنی ایران، عربستان، عراق، امارات، قطر، عمان و همه کشورهای منطقه ضرر میکنند و کشورهای فرامنطقهای ضرری نخواهند کرد. آنها در هر صورت سلاحشان را میفروشند، اگر هم تاسیسات نفتی کشورهای منطقه تخریب و نابود شود، آنها هستند که با دریافت پول به بازسازی آن مناطق میپردازند و نفع میبرند. بنابراین اینکه فکر کنیم محمد بنسلمان ضعیف شده پس به نفع ایران است، این تصور ارزیابی غلطی است.
اولا، نظام عربستان سعودی فقط به محمد بنسلمان بند نیست و او نباشد یکی دیگر و ثانیا ایران می تواند به سمتی برود که دنبال راهحلهای مشترک بگردد. معلوم است که نمیشود منافع حداکثری را دنبال کنیم و به تفاهم هم برسیم. معمولا تفاهم جایی حاصل میشود که هر دو کشور ترجیح دهند به منافع ملی دست پیدا کنند اما در حداقل ممکن به تفاهم برسند و یک جاهایی هم باید بگذرند. در مجموع به نفع ایران و عربستان است که با هم حداقل در این چهار عاملی که توضیح دادم، گفتوگو و مذاکره داشته باشند؛ نخست اینکه هر دو کشور به منافع یکدیگر احترام بگذارند و منافع همدیگر را به رسمیت بشناسند. دوم اینکه مانع از این شوند که قدرتهای فرامنطقهای در منطقه مداخله کنند.
سومین عامل اینکه اقدامی هم نکنند که قدرتهای فرامنطقهای را برای مداخله تحریک کنند. یعنی از یکطرف امکان حضور به آنها ندهند و از طرف دیگر مانع از این شوند که اقدامی انجام شود که آنها را به مداخله تحریک کند. عامل چهارم هم که بسیار مهم است اینکه دولتی در صنعا تشکیل شود که اکثریت مردم یمن را نمایندگی کند. یعنی مردم یمن در سرنوشتشان تعیینکننده باشند و بگویند که چه کسی در صنعا به قدرت برسد. درواقع این امکانپذیر است که مذاکرات را طوری دنبال کنند که بین یمنیها مصالحهای انجام شود بهگونهای که در ابتدا یک دولت انتقالی تشکیل شود و بعد از آن انتخابات سراسری برگزار گردد و دولتی که بتواند اکثریت مردم یمن را نمایندگی کند در صنعا به قدرت برسد.
با این شرایط حداقلی بهنظر میرسد راهحلهایی وجود دارد که بتوان به تفاهم رسید و مشکل یمن را حل کرد. در این صورت از یکطرف به تعیین سرنوشت توسط مردم یمن بها داده میشود و از طرف دیگر جلوی مداخله قدرتهای فرامنطقهای گرفته میشود و همچنین ایران و عربستان سعودی هم احساس تهدید نمیکنند و دیگر نگران این نیستند که دولت آینده علیه آنها باشند.