خب... بهتر است به نتيجه تهاجم اسرائيل به نوار غزه نگاه كنيم: دولت‌هاي ميانه‌رو عرب [متحدان آمريكا] در موضع دفاعي قرار گرفته‌اند؛ رژيم حسني مبارك در مصر از دشمنان حماس به حساب مي‌آيد و اين گروه را منشعب از اخوان‌المسلمين مصر مي‌داند. قاهره در روزهاي اول حمله اسلام‌گرايان را مقصر دانست اما مبارك حالا شتابان خود را به اردوگاه محكوم‌كنندگان اسرائيل رسانده است. اردن و عربستان سعودي هم به همين شكل تغيير رويه داده‌اند و همه اينها يادآور واكنش آنها در جريان جنگ سال 2006 اسرائيل با حزب‌الله است.

در اين ميان اگر اعراب متحد آمريكا - به خصوص در روزهاي اول - نسبت به حمله واكنش خاصي نشان ندادند و سكوت پيشه كردند، ايران با صداي بلند عليه آن موضع گرفت. محمود احمدي‌نژاد رئيس‌جمهور ايران هم در طول دو هفته گذشته بارها اقدامات اسرائيل را محكوم كرد. آيت‌الله علي خامنه‌اي، رهبر ايران، در بيست‌وهشتم دسامبر از دولت‌هاي عرب به خاطر سكوت‌شان انتقاد كردند: <امروز دل مردم مصر و اردن و ساير كشورهاي اسلامي از اين كشتار، پس از آن محاصره طولاني غذايي و دارويي لبالب از خون است. اكنون سوال من از علما و روحانيون جهان عرب و روِساي الازهر مصر اين است كه آيا هنگام آن نرسيده است كه براي اسلام و مسلمين احساس خطر كنيد؟> سيدحسن نصرالله، رهبر حزب‌الله لبنان هم چند روز پيش خطاب به مردم و نظاميان مصري گفت: <من نمي‌خواهم كه كودتا كنيد. اما برويد با رهبران‌تان صحبت كنيد و به آنها بگوييد كه آنچه را كه در غزه مي‌گذرد نمي‌توانيد بپذيريد.>

مرداني مانند حسني مبارك يا ملك عبدالله اردن كه هيچ‌گاه نگران پيروزي در انتخابات نيستند و مي‌توانند به سكوت خود ادامه دهند. اما اگر مي‌خواهيد احساس واقعي افكار عمومي منطقه را درك كنيد، به سخنان تنها رهبر جهان عرب كه به شيوه‌اي دموكراتيك انتخاب شده گوش كنيد. نوري المالكي، نخست‌وزير عراق و متحد واشنگتن از دولت‌هاي عرب و مسلمان منطقه خواست كه <روابط ديپلماتيك و همه روابط - مخفي و عمومي - خود را با اين رژيم جنايتكار قطع كنند كه به تجاوز دردناك عليه مردم غيرمسلح و صلح‌طلب فلسطين ادامه مي‌دهد.> آيت‌الله علي سيستاتي، مورد احترام‌ترين روحاني عراقي هم هفته گذشته با صدور فتوايي حمله اسرائيل را <شريرانه> توصيف كرد و از همه مسلمانان و اعراب خواست كه <قدم‌هايي عملي براي توقف اين تهاجم وحشيانه> بردارند.

اقدام نظامي اسرائيل يك بار ديگر باعث شد ورق عليه تل آويو برگردد. در طول دو سال گذشته كشورهايي نظير مصر، عربستان سعودي و اردن به اين نتيجه رسيده بودند كه مهم‌ترين چالش منطقه‌اي آنها قدرت گرفتن ايران است و اين به نفع اسرائيل بود. حتي مي‌توان گفت كه اسرائيل براي اولين بار در طول تاريخ موجوديتش، به خاطر ايران، به سمت اتحاد تاكتيكي با اعراب نزديك به آمريكا حركت مي‌كرد. اين اتحاد نرم از سوي كاندوليزا رايس وزير خارجه دولت بوش حمايت مي‌شد. اما مساله اصلي افكار عمومي جهان عرب بود و ايران اين را خوب مي‌دانست. استراتژي تهران اين بود كه به مردم در جهان اسلام بفهماند مدافع اصلي فلسطين است و نمي‌تواند دشمن مردم عرب باشد. دشمن اصلي آنها، از ديد تهران، دولت‌هاي آنها بودند. حمله اسرائيل به غزه باعث شد در اين حوزه ورق به نفع تهران برگردد. حمله به غزه حتي باعث شد روند مباحثات سياسي در درون ايران هم تغيير كند.

اسرائيلي‌ها فكر مي‌كردند از حمله ناكام سال 2006 به لبنان درس گرفته‌اند و اين درس بهبود تاكتيك‌هاي نظامي‌شان بوده است؛ آنها تاكتيك‌ها را تغيير دادند اما با حمله به غزه از لحاظ تبليغاتي و ايدئولوژيك در برابر ايران تضعيف شدند. و اين شايد درس سياسي تازه‌ترين جنگ اسرائيل باشد.