۱- 6 تعریف تجزیه :

تجزیه درلغت به معنای جزء جزء کردن آمده است. اما درتحلیل سیاسی ،تجزیه به معنای شناسایی و تقسیم عوامل تشکیل دهنده و تأثیر گذاربر یک پدیده سیاسی به منظورتحليل آن  پدیده، برا ی مخاطب به شمار می رود. به همین دلیل پس ازخبر، اطلاعات ورابطه بین این دو، که سه رکن اصلی هر تحلیل سیاسی می باشند، تجزیه مهم ترین رکن فرعی یک تحلیل سیاسی محسوب می شود.

نكته مهم:

اگر بخاطر داشته باشيد گفتيم ركن اصلي  هر عامل يا پديده ان ا ست كه وقتي حذف شود ماهيت ان پديده كاملا تغيير مي كند در تحليل سياسي خبر يك ركن اصلي است زيرا وقتي خبري نباشد ديگر تحليل ضرورت پيدا نمي كند . اطلاعات يك ركن اصلي  ديگر تحليل است زيرا اگر در باره يك  خبر اطلاعات دقيق ،موثق و كافي نداشته باشيم نمي توانيم پديده موردنظررا تحليل كنيم.برقراري  ارتباط بين خبر، اطلاعات مربوط به همان خبر و ارتباطي كه بين اين دو با ذهن تحليگر سياسي  برقرار مي شود.ركن اصلي ديگر تحليل سياسي است . بنابراين هر تحليل سياسي با اين تعريف  سه ركن اصلي دارد خبر ، اطلاعات مربوط به همان خبر و بالاخره ارتباط بين ان دو كه بوسيله  تحيلل گر و درذهن او برقرار مي شود.

اما تحليل سياسي اركان فرعي نيز دارد .ركن فرعي به عاملي گفته مي شود كه اهميت اساسي دارد اما حذف ان به معناي تغيير ماهيت يك پديده سياسي نيست . مانند عامل تجزيه در پديده  سياسي كه نقش كليدي اساسي دارد به همين دليل جزء اركان محسوب مي شود اما درمقايسه با سه ركن اصلي كه گفته شد فرعي محسوب مي شود.چرا كه اگر تجزيه به هر دليل ازتحليل، حذف گردد، اساس تحليل سياسي دچار تزلزل نمي شود .

دراين گام با جزييات بيشترمفهوم تجزيه ونقش ان در تحليل سياسي آشنا مي شويم واز همه

مهم تر بررسي مي كنيم كه چگونه مي شود يك پديده سياسي را با روش صحيح تجزيه كرد .

همانطور که در مباحث قبلی مطرح شد پدیده های سیاسی که همان اخبار و رویداد های سیاسی مهم روز هستند، از جهت ماهیت سیاسی و خبری به دو دسته جداگانه تقسیم می شوند.

الف:پدیده های ساده که معمولاً نیازی به تحلیل ندارند

ب: پدیده های پیچیده که عمدتاً برای درک صحیح ماهیت اصلی آنها ،نیازبه تبیین،تشریح وتحليل  دارند.

به پدیده هايی "پیچیده " گفته شود که اکثریت مردم در همان نگاه اوّل نمی توانند ابعاد گسترده و مرکب آنها را با جزئیات مربوط به آنها،درک کنند.بنابراین تفاوت اصلی بین پدیده ساده با پدیده پیچیده ، در دو عامل اصلی خلاصه می شود.

اوّل : پدیده ساده برای عموم مردم با حداقل اطلاعات قابل درک است مانند درک نتایج یک انتخابات محلی که در سطح شوراهای محلی در یک روستا کوچک برگزار می شود . بدلیل شناخت افراد دریک ده کوچک از يكديگر وداشتن  گرایش های روشن ؛ مردم عادی نیازی به تحلیل سیاسی نتایج انتخابات شورای ده  ندارند .

دوّم : پدیده های ساده نیازبه تجزيه ندارند .به دلیل آنکه عوامل معدودی برروی پدیده ساده تأثیرگذار هستند، نیاز نيست تا ازطريق تجزيه ،عوامل تشكيل دهنده پديده سياسي موردنظررا شناسايي كنيم .

درحالی که پدیده ها ی پیچیده به دلیل آنکه عوامل متعددی در شکل گرفتن آنها دخیل هستند ،باید اجزاء آنها را شناسایی و تجزیه کرد.

مثال :

 انهدام دیوار برلین توسط مردم آلمان و سقوط نظام اقتدار گرا در شرق آلمان ، به عنوان یک پدیده  سیاسی مهم در سال 1368 ( 1989 م ) مورد توجه تحلیل گران سیاسی قرار گرفت که برای تحلیل این رویداد بزرگ لازم است عوامل تشکیل دهنده این رویداد رااز یکدیگر باز شناسایی کنیم .

برای شناخت عوامل مهمی که در نهایت به فرو پاشی دیوار برلین ودولت كمونيستي آلمان شرقي منجر شد ، نیاز است این عوامل از یکدیگر تفکیک شوند. تا بتوان آنها را ساده تر بررسی و شناخت در واقع تحلیل گرسیاسی برای تحلیل سقوط دیوار برلین بايد  اطلاعات دقیق و عمیق درباره تحولاتی که پس از جنگ جهانی دوم موجب تجزیه آلمان به دو کشور با دو نظام کاملاً متضاد شد ه بود، داشته باشد. با استفاده از این اطلاعات تحلیل گر سیاسی ، می تواند عوامل سقوط دیواربرلین را بررسی کند. معمولاً در این موارد با طرح سوالات اساسی روند تجزیه کردن آغازمی شوداما همیشه هم لازم نیست برای تجزیه کردن یک پدیده سیاسی ، سوال های اساسی در موردآن پدیده سیاسی مطرح  شود . در ادامه بحث  ببینیم راه های تجزیه پدیده های سیاسی کدامند؟

 

2-6 چگونه تجزیه می کنیم

 

برای پاسخ دقیق به این سوال روش علمی شناخته شده ای که به صورت همه جانبه در مورد کلیه

 

 پدیده های سیاسی کاربرد داشته باشد ، وجود ندارد . بنابراین معمولاً هر تحلیل گر سیاسی

 

 متناسب با موضوع پدیده سیاسی مورد نظر ، روش مناسب را برای تجزیه یک پدیده سیاسی

 

 انتخاب می کند.

 

باید توجه داشت هدف اصلی از تجزیه پدیده های سیاسی ، ارائه دیدگاه تازه ای درباره آن پدیده ها

 

 و ارائه جزئیات بیشتری درباره آنها است . بنابراین هر روشی را برای تجزیه یک پدیده سیاسی

 

 انتخاب می کنیم باید دارای دو ویژگی باشد.

 

الف : از شیوه صحیح برای تجزیه استفاده شده باشد . مهم ترین ملاک برای شناخت شیوه صحیح

 

 از شیوه غلط آن است که عمل تجزیه موجب پیچیده تر شدن درک پدیده سیاسی مورد نظر نشده

 

باشد.

 

ب : هر پدیده سیاسی باید متناسب با موضوع و ماهیت  آن پدیده تجزیه  شود.یعنی اگر پدیده

 

 سیاسی  در محل ويا درباره یک کشور اقتدار گرا است ،نمی توان با توجه به ماهیت نظام

 

اقتدارگرایی آن کشور ؛ به عواملي كه  مربوط به جوامع دمکراتیک و مشارکت گرا است توجه کنيم.

 

 مثال : درباره سقوط دیوار برلین قبل از هر چیز باید با استفاده از اطلاعات قبلی خود درباره دو

 

نظام حاکم آلمان غربی و آلمان شرقی بتوانیم دلایل تمایل آلمان ها را برای فروريختن دیوار برلین،

 

 شناسایی کنیم . شناخت نظام اقتدار گراي حاکم بر آلمان شرقی و محدودیت های بسیاری که

 

برای مردم شرق آلمان در نظر می گرفت؛ می تواند به تحلیل گر سیاسی کمک کند تا روش

 

صحیحی را برای تجزیه این پدیده سیاسی انتخاب کند. بطور قطع این روش الزاماً مناسب تحلیل

 

عملکرد نظام آلمان غربی که مبتنی بر نظام سرمایه داری لیبرالیسم و فداراليسم است ، نخواهد

 

بود. بنابراین در همینجا تحلیل گر سیاسی تلاش می کند بین عواملی که موجب سقوط دیوار

 

برلین در شرق آلمان شد با عواملی که بر روي تمايل مردم براي وحدت دو آلمان اثرداشت، تفکیک

 

 قائل شود . زیرا نمی توان دلایل سقوط دیوار برلین را تنها به شرق یا غرب آلمان محدود کرد . بلکه

 

باید هر دو جنبه را با هم در نظر گرفت .در اینجا به این نکته ظریف می رسیم که تحلیل گر سیاسی

 

 در همان حالی که عوامل یک پدیده را تجزیه می کند در همان حال بر اساس قانون ارتباط متقابل

 

 این عوامل را در کنار یکدیگر در نظر می گیرد تا بتواند به نتایج صحیح دست یابد.

 

3- 6 روش های صحیح تجزیه یک پدیده سیاسی

 

همانطور که گفته شد روش واحدی كه بتواند  برای تجزیه همه پدیده های سیاسی مناسب باشد ،

 

 وجود ندارد . با این حال روش های کلی و متداولی بكار برده مي شوند  که می توانند برای تحلیل

 

گران سیاسی تازه کار، بعنوان الگوهای مناسبی مطرح شوند. اگرچه این روش ها کلی بوده و بر

 

 اساس  تجربه بدست آمده اند اما کارایی بسیار زیادی دارند که در اغلب مواردمورد استفاده تحلیل گران سیاسی قرار می گیرند.

 

1-3-6 تجزیه یک پدیده سیاسی بر اساس عوامل بوجود آورنده

 

در این روش تحلیل گر سیاسی می کوشد با شناخت دقیق عوامل بوجود آورنده یا تشکیل دهنده

 

 یک پدیده سیاسی آنها را برای درک بیشتر مخاطب به دو دسته جداگانه تقسیم ( تجزیه ) کند.

 

الف :عوامل اصلی              ب : عوامل فرعی

 

بطور قطع اینگونه تقسیم بندی به تحلیل پدیده سیاسی از آن جهت کمک می کند که مخاطب

 

تحلیل به عوامل اصلی شکل دهنده یک پدیده سیاسی بیشتر توجه  کند و به تبع آن می تواند

 

درک دقیق تری درباره آن پدیده را منتقل كند.

 

نکته مهم :

 

 معیار دقیق برای تفکیک عوامل اصلی از عوامل فرعی ، میزان اهمیت و نقش آن عوامل در شکل

 

 دادن و بوجود آوردن آن پدیده است. به عبارت روشن تر هر کدام از عوامل که نقش تعیین کننده تری

 

 برای بوجود آمدن آن پدیده داشته است عامل اصلی و هر کدام نقش کمتر یا حاشیه ای داشته

 

 است عامل فرعی شناخته می شوند.

 

برای اینکه راحت تر بتوان  این عوامل را تفکیک کرد می توان به این موضوع توجه داشت که حذف

 

 یکی از عوامل اصلی می تواند که سیر پدیده سیاسی را تغییر دهد در حالی که عامل فرعی به

 

تنهایی برای تغییر سیر تحولات منجر به بوجود آمدن آ« پدیده مورد نظر کفایت نمی کند اگر چه

 

ممکن است از نگاه تحلیل گران سیاسی در بعضی موارد در انتخاب عوامل اصلی یا فرعی اختلاف

 

 نظر داشته باشد . ولی معمولاً در مواردی که موضوع روشن و آشکار است در این مورد کمتر

 

 اختلاف نظر بوجود می آید. بلکه بیشتر اختلاف نظرها در موارد عوامل پیچیده ، غیر آشکار و

 

محرمانه است در هر حال مهم آن است که هر تحلیل گر سیاسی برای تحلیل یک پدیده قبل از هر

 

چیز بتواند عوامل بوجود آورنده آن پدیده سیاسی را به  عوامل اصلی و فرعی تقسیم کند تا درک

 

 روشن تری را از دیدگاه خود به مخاطب ارائه دهد.

 

مثال :

 

در مورد مثال سقوط دیوار برلین می توان عوامل اصلی را به شرح ذیل معرفی کرد.

 

1-     سیاستهای سرکوب دولت آلمان شرقی علیه مردم این کشور.

 

2-     تجدید نظر مسکو در سیاستهای حمایتی خود از دولتهای وابسته به خود در شرق اروپا

 

3-     تمایل شدید مردم دو سوی آلمان برای اتحاد با یکدیگر .

 

همچنانکه می توان عوامل فرعی در بوجود آمدن این رویداد بزرگ را به شرح ذیل دسته بندی کرد:

 

1-     سیاستهای حمایتی غرب از مردم دو سوی آلمان برای اتحاد و یکپارچگی.

 

2-     مشکلات اقتصادی موجود در شرق آلمان .

 

3-     به بن بست رسیدن برنامه های سیاسی و اجتماعی نظام کمونیستی در شرق آلمان .

 

4-     تبلیغات گسترده رسانه های غربی برای ایجاد انگیزه در مردم شرق آلمان برای پيوستن  به

 

غرب ودر نهايت  مسأله دار شدن  آنها در قبال نظام كمونيستي حاكم بر كشورشان .     

 

2-3-6 تجزیه بر اساس عوامل موثر بر پدیده سیاسی

 

در این روش  تحلیل گر سیاسی به جای آنکه به عوامل تشکیل دهنده یا بوجود آورنده پدیده

 

سیاسی توجه کند به عوامل موثر بر اجزا یک پدیده سیاسی توجه می نماید. در مباحث قبل گفته

 

شد که یک پدیده سیاسی نمی تواند بی تاثیر از سایر پدیده های سیاسی مرتبط با خود باشد.

 

در قانون ارتباط متقابل ما با این موضوع مهم آشنا شدیم که پدیده های سیاسی مرتبط با

 

هم(از لحاظ موضوع) بر یکدیگر تاثیرمی گذارند و تاثیر می پذیرند.

 

دراینجا می خواهیم به این واقعیت توجه کنیم که همان طورکه پدیده های  سیاسی مختلف

 

بر یکدیگر اثر می گذارند، اجزاء بوجود آورنده یک پدیده سیاسی نيز  بر یکدیگر تاثیر دارند.همچنانكه

 

 ارتباط تنگاتنگ بين اجزاء انها بر قرار است.

 

بنابراین ارتباطات بین پدیده های سیاسی را باید از ارتباط میان اجزا تشکیل دهنده یک پدیده

 

سیاسی جدا کرد.همانگونه که تاثیرات بین پدیده ها را از تاثیر متقابل بین اجزا ء یک پدیده بصورت

 

 جداگانه در نظر می گیریم . اینگونه تفکیک ها صرفاً برای درک بهتر پدیده های سیاسی انجام

 

می شود چرا که در جهان خارج از ذهن تحلیل گر سیاسی، اصولاً پدیده ها بصورت واقعی و مرکب هستند .پس به ياد داشته باشيم كه  تجزیه مفاهیم مربوط به پدیده های سیاسی صرفاً در ذهن

 

 تحلیل گر سیاسی برای بیان و تشریح منطقی پدیده ها پیچیده انجام می شود.

 

نکته:  تحلیل گر سیاسی می کوشد مولفه های تشکیل دهنده یا بوجود آورنده یک پدیده

 

سیاسی را خوب بشناسد . برای شناسایی این مولفه ها باید پدیده سیاسی را تجزیه کند .

 

 سپس از طریق شناسایی و یا کشف چگونگی ارتباط بین آن مولفه  ها تحلیل خود را سامان دهد

 

 برای موفقیت در چنین فرآیندی باید به دو عامل مهم توجه کافی شود.

 

1-     ارتباط میان اجزاء تشکیل دهنده یک پدیده

 

2-     تأثیرات متقابل بین اجزاء تشکیل دهنده همان  پدیده

 

تحلیل گر سیاسی نمی تواند بدون در نظر گرفتن دو عامل (( ارتباط )) و (( تأثیر )) در درون پدیده

 

سیاسی ، یک پدیده سیاسی را تجزيه کند. زمانی که تحلیل گر سیاسی ارتباط بین اجزاء تشکیل

 

 دهنده یک پدیده سیاسی را به همراه تأثیرات اجزاء آن پدیده بر یکدیگر را شناسایی کرد می تواند

 

 از روش تجزیه بر اساس عوامل موثر استفاده کند . با استفاده از این روش تحلیل گر سیاسی

 

تلاش می کند عوامل تأثیر گذار از بیرون و درون یک پدیده سیاسی را از یکدیگر شناسایی کند.

 

در اینجا درک مفهوم درون یا بیرون یک پدیده سیاسی بسیار حائز اهمیت است.

 

الف: مفهوم عامل بیرونی در پدیده سیاسی

 

منظور از عامل بیرونی برای هر پدیده سیاسی ، نیرو یا قدرت تأثیر گذاری است که متناسب با

 

وضعیت جغرافیایی ، قومی ، زبانی یا هر عامل متمايز  کننده دیگري كه  برای شناخت و معرفي

 

ماهيت  آن پدیده سیاسی ،مطرح باشد.بعنوان مثال زمانی که تحولی درباره ایران بررسی

 

می شود هر عامل تأثیر گذاری که خارج از حوزه جغرافیایی ایران باشد دراین تحلیل عامل بیرونی

 

 محسوب می شود . بدیهی است اگر موضوع پدیده مورد تحلیل مربوط به یکی از اقوام ایرانی مثلاً

 

کردها یا ترکها و غیره باشد؛ عامل بیرونی، دیگر خارج از جغرافیای ایران نیست بلکه اگر موضوع

 

کرد ها مورد توجه قرار گيرد، سایر اقوام و نیروها ی تأثیر گذار، بیرونی محسوب می شوند .

 

ب: مفهوم عامل درونی در پدیده سیاسی

 

تعریف عامل درونی با توجه به باز شدن مفهوم عامل بیرونی مشخص می شود . همانطور که

 

 گفته شد متناسب با موضوع پدیده سیاسی مورد تحلیل ، یک تحلیل گر سیاسی می تواند

 

عوامل بیرونی یا درونی تأثیر گذار بر همان پدیده سیاسی را از یکدیگرباز شناسي و تجزیه کند.

 

تا در نهایت بتواند تحلیل مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند.اگر عامل جغرافیایی درمورد یک

 

پدیده سیاسی در نظر گرفته شودهمانند مثال مربوط به سقوط دیوار برلین، هر آنچه که درداخل

 

جغرافیای آلمان قراردارد درونی و هر آنچه که بیرون است مانند قدرت های شوروی و آمریکا، عوامل

 

 تأثیر گذار بیرونی محسوب می شوند.

 

به عبارت دیگر تحلیل گر سیاسی در این روش سعی می کند عوامل فرو پاشی دیوار برلین از

 

درون آلمان را از عوامل سقوط دیوار برلین در خارج آلمان تفکیک کرده و نقش و سهم هر کدام از

 

ان عوامل  را برای مخاطب توضیح دهد.

 

از آنجا که روابط میان اجزاء یک پدیده سیاسی  هميشه قابل تعمیم دادن به سایر پدیده های

 

سیاسی نیست؛ به تبع آن تأثیرات میان اجزاء یک پدیده سیاسی الزاماً قابل تعمیم دادن به

 

سایر پدیده های سیاسی مشابه نیست .به همین دلیل نمی توان  به صرف شناخت این

 

 روابط و تأثیرات متقابل درباره یک پدیده سیاسی آنرا به سایر پدیده ها نیز تسّری بخشيد.

 

اما از آنجا که خوشبختانه قانون مندی کلی بر روابط میان اجزاء یک پدیده و تأثیرات متقابل

 

بین آنها ، حاکم است. می توان به روشمندي تجربي  برای تجزیه پدیده ها ی سیاسی دست

 

یافت .

 

همانطور كه توضيح داده شد، یکی از اين  روش ها شناسایی عوامل موثر برآن پدیده است .

 

در این روش مراحل چهارگانه ذیل به دقت مورد بررسی قرار می گيرد.

 

الف: شناسایی عوامل درونی تأثیر گذار بر ایجاد پدیده سیاسی مورد نظر و میزان تأثیر گذاری

 

آنها بر شکل دهی آن پدیده .

 

ب: شناسایی عوامل بیرونی تأثیر گذار بر ایجاد پدیده سیاسی مورد نظر و بررسی میزان

 

تأثیر گذاری آنها بر شکل دهی و ایجاد آن پدیده

 

ج:کشف ارتباطات احتمالی بین عوامل بیرونی و درونی پدیده سیاسی مورد نظر و تفکیک آنها

 

 از یکدیگر .

 

د: کشف میزان ارتباط و تأثیرگذاری سایرپدیده های سیاسی براجزاء تشکیل دهنده پدیده

 

 سیاسی موردنظر.

 

در اینجا برای درک بهتر مراحل چهار گانه فوق با ذکر مثال قبلی این مراحل را براي تجزيه

 

پديده سقوط ديوار برلين مورد بررسی بیشتر قرار می دهیم .

 

 

 

 

 

 

 

الف:شناسایی عوامل درونی

 

به طور قطع نارضایتی عمومی از سیاستهای سرکوب دولت آلمان شرقی میان مردم شرق

 

آلمان ، برای اتحاد دو آلمان به منظور رسیدن به قدرت اوّل اروپا با داشتن بیشتر ین جمعیت

 

و وسعت در این قاره ، از جمله مهم ترین عوامل درونی ( از نگاه جغرافیایی آلمان) محسوب

 

 می شود.

 

ب: شناسایی عوامل بیرونی

 

مجوز گورباچف دبيركل وقت حزب كمونيست شوروي در مورد  آنکه مردم آلمان بتوانندبدون

 

مداخله نظامی شوروي ،سرنوشت خود را تعيين كنند و نیز سياست حمایتی

 

( بازار مشترک اروپا ) و آمریکا از اتحاد دو آلمان مهم ترین عوامل بيروني سقوط دیوار برلین

 

محسوب می شوند.

 

ج : ارتباطات عوامل بیرونی و درونی

 

روشن است که ارتباط تنگاتنگی میان سیاست شوروی ( عامل بیرونی) و خواست مردم دو آلمان          ( عامل درونی ) وجود داشت که در نهایت منجر به سقوط دیوار برلین گردید.به عبارت ديگر

 

شوروي چون مي ديد اتحاد دو آلمان خواست اكثريت آلمانها در بخش هاي غربي و شرقي

 

اين كشور است ،ترجيح داد با گرفتن امتياز هاي كلان اقتصادي از المان با اين خواسته انها

 

 موافقت كند . همانطور که تأثیر تعیین کننده ای سیاست های حمایتی غرب بویژه آمریکا براي

 

 تحقق این خواسته داشت. يعني اگر آمريكا به هر دليل با اين خواسته مخالفت مي كرد با توجه

 

به استقرار هزاران سرباز آمريكائي و صدها موشك اتمي در غرب آلمان امكان وحدت دو آلمان

 

 وجود نداشت .

 

د: ارتباط و تأثیر گذاری سایر پدیده ها براجزاء پدیده مورد نظر

 

گذشته از عوامل درونی و بیرونی موثر بر ایجاد پدیده سیاسی سقوط دیوار برلین ،سایر پدیده های سیاسی مرتبط با این رویداد بر شکل گیری آن تأثیر تعیین کننده داشت . از جمله دکتر پن گورپاچف دبیر کل

 

 وقت حزب کمونیست و رهبر شوروی در آن زمان بود این دکتر پن سیاسی دو محور اساسی

 

تحت عنوان پرستوریکا ( بازسازی اقتصادی ) و گلاس نوست ( فضای بازسازی ) داشت.نظریه

 

سیاسی گورپاچف که خود بعنوان  یک پدیده سیاسی مهم  در سال 1985 مطرح شد .تأثیر

 

بسیار تعیین کننده ای بر ایجاد فضای باز سیاسی در کشورهای شرق اروپا بویژه در آلمان

 

شرقی داشت . همین پدیده سیاسی ( گلاس نوست در شوروی) موجب ایجاد فضای تازه ای

 

 در سیاست خارجي شوروی در قبال کشورهای موسوم به بلوک شرق شد.اگرچه همانطور كه

 

 توضيح داده شد عوامل متعدد ديگري نيزي دخيل بود تا  درنهایت به توافق تاريخي  برای وحدت

 

دو آلمان انجامید .

 

 بنابراین بصورت دقیق مشخص است که پدیده سیاسی مربوط به شوروی بر اجزا پدیده

 

سیاسی دیگر در مورد آلمان و سقوط دیوار برلین تأثیر تعیین کننده داشته است.مهم ان

 

است كه  تحلیل گر سیاسی از طریق شناسایی این ارتباط و این تأثیرات بتواند  تحلیل مورد

 

نظر خود را برای مخاطب توضیح دهد.

 

3-3-6 تجزیه براساس عوامل ساختاری حاکم بر یک پدیده سیاسی

 

در این روش تحلیل گر سیاسی به جای آنکه به عوامل بوجود آورنده و یا عوامل تأثیر گذار بر

 

اجزاء یک پدیده سیاسی توجه کند . به ساختارهای نظام حاکم بر محل وقوع پدیده مورد نظر

 

توجه می کند. چرا که در بسیاری از موارد درک صحیح ساختار موجود در یک کشور می تواند

 

 به شناخت بهتر یک پدیده سیاسی کمک کند . اما برای آنکه بهتر بتوان این روش را توضیح داد

 

لازم است ابتدا ساختار تعریف شود.

 

تعریف ساختار سیاسی:

 

به عقیده انديشمندان سیاسی ،در جوامع بشری، انسان ها به شکلی پیوسته عمل می کنند

 

 یعنی رفتارهای گذشته پدران و مادران خود را بارها و بارها در برابر همنوعان خود، تکرار می کنند ،

 

 وقتی این رفتارهای تعاملی بین اعضا ی یک جامعه در یک دوره زمانی معین تکرار شوند،

 

(( ساخت)) به وجود    می آید.

 

مجموعه ای از این ساخت ها که براساس ارزش های پذیرفته شده در جامعه با شكل معيني

 

در كنار هم قرارمي گيرند ، ساختار نامیده مي شوند. مانند تعیین بودجه و تصویب نهایی آن در

 

مجلس شورای اسلامی که یک ساختار مشخص بودجه ای دارد که همه ساله تکرار می شود .

 

و یا ساختار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که ساختار مخصوص به خود را  دارد که

 

براساس سه اصل عزت ، حکمت و مصلحت طراحی شده است.

 

اکنون با توجه به تعریف ارائه شده می توان گفت تحلیل گر سیاسی با استفاده ازروش  تجزیه

 

عوامل ساختاری یک پدیده سیاسی می کوشد

 

الف:ساخت هاي تشكيل دهنده ساختار يك پديده سياسي را شناسايي واز هم تفكيك كند .

 

ب:ارزش هاي و يا قوانين  حاكم بر ساختار همان پديده سياسي را شناسايي و در صورت لزوم

 

 جدا كند .

 

ج:ارتباط مستمر و اصلی میان بخشش های یک ساختار حاکم بر محل وقوع و رویداد یا محل

 

 شکل گیری پدیده سیاسی مورد نظر را تشخیص داده و به مخاطب خود معرفی کند.

 

مثال:

 

همه می دانند کار مجلس شورای اسلامی تصویب قوانین کشور و نظارت بر اجرای قانون است.

 

برای آنکه یک تحلیل گر سیاسی بتواند انتخابات مجلس شورای اسلامی را برای مخاطب خود،

 

 تحلیل کند نیاز دارد ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران را با استفاده از قانون اسلامی

 

جمهوری اسلامی ایران خوب بشناسد و بداند که شرایط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان

 

چیست؟ و جایگاه مجلس در كشور كجاست، چه اختياراتی دارد وبا چه وظایفی روبرو است.

 

بدون شك شناخت دقیق ساختار حکومت در ايران و ساختار مجلس و عناصر تشكيل دهنده

 

اين ساختار،مي تواند به تحليل دقيق انتخابات مجلس شورای اسلامی كمك كند.اما روشن

 

است كه اين روش نمي تواند بدون شناخت عناصر تشكيل دهنده و تاثیر گذار بر انتخابات،

 

كارايي لازم را داشته باشد.

 

نکته مهم:

 

براي تفكيك عوامل ساختاري يك پديده سياسي از عوامل غير ساختاري معیار هاي متعددی

 

وجود دارد كه براي ساده تر شدن بحث در اين مرحله تنها به يكي از مهم ترین آنها اشاره

 

مي كنيم.

 

همانطور كه گفته شد يك ساختار از چند ((ساخت)) تشكيل مي شود كه با هم ارتباط مستمر

 

دارند. براي شناخت دقیق يك ساختار مي توان به اين موضوع توجه كرد كه اگر در زنجیره های

 

 ارتباطی ميان اجزای يك ساختار تغييري در يكي از اجزا ايجاد شود باید بلافاصله اين تغيير بر

 

سایر اجزا تغيير ایجاد كند.  اگر این تغيير ايجاد شد،‌ساختار را درست تشخیص دادیم.اما اگر هر

 

 نوع تغييري در يكي از اجزاء موجب تغيير در سایر اجزاء نشد ، بطور قطع ساختار را درست

 

 تشخیص نداده ايم . به عبارت ساده تر در يك ساختار واحد ، اجزاء به قدری به هم پیوسته و

 

وابسته هستند كه تغيير در هر جزء از اين ساختار تغيير متقابل در سایر اجزاهاي ساختار را در

 

پي خواهد داشت . اين نكته از آن جهت اهمييت دارد كه اگر تحلیل گر سياسي به غلط ساختار

 

 پدپده سياسي را شناسايي كند اساس تحليل او ممكن است دچار تزلزل شود.

 

بنابراين با استفاده از اين روش تحليل گر سياسي قبل از هر چيز تلاش مي كند ساختار يك

 

 پديده سياسي را بشناسد ، علاوه بر آن ساختا رحاكم بر محل وقوع آن رويداد و يا محلي كه

 

پديده مورد نظر در آن شكل گرفته و تكامل يافته ، بررسي كند . بطور قطع شناخت دقيق اجزاء‌

 

تشكيل دهنده ساختار حاكم بر آن پديده سياسي به شناخت دقيق همان پديده كمك مي كند

 

در مواردي نتايجي كه يك ساختار بر يك پديده سياسي به همراه دارد كاملاً آشكار است . اما

 

در اغلب موارد تأثيرات يك ساختار سياسي بر پديده سياسي مورد نظر ، كاملاً آشكار نيست .

 

در اين قبيل موارد تحليل گر سياسي بايد با  تفكر و تعمق بيشتر بتواند كاركردهاي غير آشكار

 ساختار مورد نظر را كشف كند.

  در اين حالت تحليل گر سياسي با استفاده از نظريه احتمالات و فرضيه سازي كه در گام  بعدي  بررسي خواهد شد ، مشكل خود را حل مي كند.در اين جا تنها براين نكته تأكيدمي شودكه تحليل گرسياسي  برا ي تجزيه يك پديده مي تواند با استفاده از ساختار حكومتي و شناخت نظام حاكم  بر پديده مورد نظر، به تحليل منطقي  آن پديده كمك كند.