ادامه گام هفتم استدلال استقرایی
2-2-7استدلال استقرايي induction inference
يكي ديگر از انواع استدلال ها كه با استفاده ازآن تحليل گر سياسي سعي مي كند ديدگاه خود را از طريق تعميم دادن نتايج بررسي چند رويداد مرتبط باهم، به يك نتيجه كلي برساند در اصطلاح منطقي به آن استقراء مي گويند.
* تعريف استدلال استقرايي
درمنطق به استدلالي كه درآن حكم به دست آمده از بررسي چندين مورد از يك مجموعه ، به همه افراد آن مجموعه تعميم داده مي شود،استدلال استقرايي گفته مي شود.
" به نقل از كتاب منطق كاربردي نوشته علي اصغر خندان صفحه 135 چاپ موسسه فرهنگي طه چاپ سوم تابستان 1384 تهران
تحليل گرسياسي يا از راه اصول شناخته شده منطقي وعقلي نتايج حاصل از چند پديده سياسي را به يك نتيجه كلي تعميم مي دهد ويا از راه مشاهده وبررسي اتفاقاتي كه درگذشته روي داده است تحليلي كلي ارائه مي كندوگاهي نتايج آن تحليل را به تحولات آينده نيز تعميم مي دهد.
مثال :
بررسي هاي كارشناسي دردهه 1960 نشان مي دهد به موازات افزايش جنگها درمناطق مختلف ، بيكاري دركشورهاي درگيرجنگ افزايش يافته است . از آنجا كه همين روند دردهه هاي 1970و1980 نيزتكرار شده وبه نتايج مشابه رسيده است.تحليل گر سياسي مي تواند درتحليل خود با استفادهاز منطق استقرابه اين نتيجه كلي برسدكه همواره گسترش ميدان هاي جنگ باعث افزايش بيكاري مي شود.
انواع استدلال استقراري
منطقبون استدلال استقراري را به دو نوع تقسيم مي كنند .
الف : استقراء تام :
استقرايي است كه درآن افراد مورد بررسي محصور ومعدود از لحاظ كمي باشند بطوري كه بتوان همه موارد موردبررسي را به دقت مورد ازمايش قرار داد.در اين نوع استدلال پس از انكه كليه موارد مورد بررسي بدون كم و كاست مورد مطالعه قرار گرفت حكم كلي يا تحليل كلي درموردرويداد يا پديده سياسي صادر مي شودداده شود.
مثال:
درروستايي همه مردم را تك تك مورد آزمايش خون قرار مي دهيم ومتوجه مي شويم همه آنها مبتلا به بيماري هپاتيت A هستند بـر اين اساس نتيجـه مي گيـريـم همه مردم اين روستا مبتلا به بيماري هپاتيـت A هستنـد از آنجا كه درتحليل سياسي معمولا" امكـان بـررسي همـه مـوارد مـورد نظـر تحليل گرسياسي وجود ندارد از روش استدلال استقراري تام اساسا" استفاده نمي شود به همين دليل از وارد شدن به جزئيات اين بحث منطقي خود داري مي شود.در اينجا فقط به خاطر درك دقيق تر مفهوم استدلال استقرايي ارائه شد.
ب : استقراء ناقص
استقرايي است كه درآن افراد يا موضوعات مورد مطالعه وبررسي غير قابل شمارش باشند . دراين موارد ويژه گي مشترك تعدادي از آنها مورد توجه قرارمي گيرد. وآنگاه آن ويژگي به همه موارد مشابه تعميم داده مي شوند.
روش استدلال استقراري ناقص اگر چه كاربرد متعددي در تحليل سياسي دارد اما از آنجاكه صحيح بودن نتايج حال از استدلال استقرايي ناقص ،هميشه مورد اطمينان صددر صد نيست بايد براي استفاده از اين روش به موارد ذيل توجه كرد.
1- صحيح بودن مقدمات استدلال
يكي از راههاي ارائه يك استدلال منطقي با استفاده از روش استقرايي ناقص ، توجه دقيق به صحيح بودن مقدماتي است كه درتعميم به آنها استفاده شده است . دراين مورد معمولا" دونكته حائز اهميت است اول آنكه شواهد مورد استفاده درمقدمات استدلال واقعا" وجود داشته باشند ودوم آنكه برداشت يا تفسيري كه ازآن مقدمات به نتايج رسيده ايم صحيح باشد ،بر اين اساس زماني كه درمقدمات استدلال ما شواهد مورد استناد واقعا" وجود ندارد بطور قطع تحليل ما هم غلط خواهد شد .علاوه بر اين بايد مراقب باشيم كهدر مواردي شواهد وجود دارد و به دقت انتخاب شده اند اما برداشت وتحليل ما از آن مقدمات نادرست است .در اين حالت باز هم استدلال ما غير منطقي وناصحيح خواهد شد ذكر مثالي در اين مورد مي تواند راهگشا باد .
مثال :
درانتخابات رياست جمهوري سال 1376 نقريبا" اكثر كارشناسان وتحليل گران سياسي داخل وخارج كشور پيش بيني مي كردند آقاي ناطق نوري برنده انتخابات خواهد بود اما درميان تعجب وناباوري اكثر كارشناسان آقاي محمد خاتمي توانست با كسب اكثريت قاطع آراء پيروز انتخابات باشد. درواقع تحليل گران آن روز از جمله موسسه معتبر مطالعات استراتژيك لندن با مطالعه موردي برروي افكار عمومي مردم ايران چنينن تصور كرده بودند كه اكثريت شركت كنندگان درانتخابات به آقاي ناطق نوري راي مي دهند درحالي كه بعدا" ثابت شد نمونه هاي مورد بررسي آنها از مردم ايران كاملا" اشتباه انتخاب شده است ونبايد نتايج حاصل ازآن نمونه ها را به كل مردم ايران تعميم مي دادند.در اين مثال خاص عده اي از تحليل گران سياسي اطلاعات اشتباه از جامعه ايران داشتند و عده ديگري كه اطلاعات درست داشتند در برداشت خود ازآن اطلاعات اشتباه كرده بودند.آنهاروش استدلال غلطي رابه كار بردند كه در نتيجه پيش بيني غلطي هم داشتند.اينجانب هم اعتراف مي كنم كه علي رغم اشنائي با شيوه صحيح استدلال استقراي به دليل ناديده انگاشتن ساير عوامل موثر در انتخابات سال 1376 پيش بيني غلطي از نتايج انتخابات داشتم در واقع درتفسير نتايج نظر سنجي ها وشرايط حاكم بر آن روز جامعهايران دچار خطاي فاحشي شده بودم .درهرحال براي دور شدن از چنين خطاهايي بايد به صورت همه جانبه و دقيقتر كليه پارامترها ي موثر در تحليل سياسي را در نظر گرفت .
2- انتخاب صحيح نمونه ها وشواهد موجود
بطور معمول زماني كه مي خواهيم در تحليل هاي خود ازموارد جزئي به قوانين كلي برسيم، لازم است به دوموضوع دقت كافي داشته باشيم اول آنكه كليه شواهد مورد بررسي بر اساس نتايج به دست آمده به ميزان كافي تكرار شده باشند. يعني نمي توان به صرف اينكه يك حادثه در دو مورد نتايج يكساني داشته است بلافاصله ان نتايج را به ساير پديده هاي سياسي يا رويداد هاي مشابه تعميم بدهيم .بلكه بايد به ميزان كافي آن رويداد ها تكرار شده باشند و نتايج تقريبا يكساني حاصل شده باشد.از آن جهت بر واژه كافي تاكيد مي شود كه نمي توان ميزان لازم را براي تكرار رويداد ها به يك اندازه مشخص كرد با توجه به ماهيت و موضوع هر رويدا ممكن است ميزان لازم تفاوت كند اما معمولا اختلاف به ان اندازه نيست كه ما را دچار بن بست علمي سازد. دوم آنكه كيفيت انتخاب نمونه ها صحيح باشد وبه راحتي دچار خدشه نشوند.يعني نمونه گيري براي جامعه آماري با روش هاي دقيق و سنجيده و از طرق شيوه هاي علمي پذيرفته شده انجام شود. براي اجتناب از پيچيده تر شدن بحث از وارد شدن به توضيحات بيشترخوداري مي شود در مباحث آينده در جاي مناسب خود به اين موضوع باز مي گرديم
مثال:
با بررسي تحولات يك جامعه مانند افغانستان درمي يابيم كه نقش عشاير وقبايل دراين كشور تأ ثير تعيين كننده اي بر تحولات سياسي واقتصادي اين كشوردارد. بنابراين در تحليل تحولات سياسي اين كشور تلاش مي كنيم موضع ريش سفيدان و رهبران قبايل رادر باره رويدادي كه قصد تحليل انرا در باره افغانستان داريم ، كشف كرده وبا مطلع شدن از مواضع آنها رونـد تحولات آتـي را حدس بزنيم .دراين مورد خاص بايـد تـوجه داشت كه اولا نقش روساي قبايـل وريش سفيدان درهمه اقوام افغانستان اعم پشتوها، تاجيكها، ازبكها،هزاره هاوتركمن ها وغيره قابل توجه است. ثانيا" اين خصوصيت را درمورد مسائلي كه ارتباط نزديكـي با نقش وكاركرد قبايل وريش سفيدان درافغانستان ندارد تعميم ندهيم . به عنوان نمونه ممكن است يك خصوصيت درميان پشتوها باشد كه درميان ازبكها نيست ويا برعكس آن موردي درميان ، ازبكها مورد توجه خاص است درحالي كه براي پشتون ها اهميتي ندارد.
3- دقت وصحت درنتيجه گيري
درارائه يك استدلال در تحليل سياسي با استفاده از روش استقرايي ممكن است مقدماتي كه دراستدلال به كاربرديم كاملا" درست باشند وشواهد ونمونه ها هم از لحاظ كميت وكيفيت كافي وصحيح باشند.امانتيجه اي كه ازآن مقدمات گرفته شده باشد، صحيح نباشد.دراين صورت استدلال ماهم بطور قطع غلط خواهد بود.
براي دوري از اين خطاي فاحش بايد براي يك نتيجه گيري صحيح از مقدمات صحيح با حفظ شرايط لازم براي مطالعه نمونه ها وشواهد موجودبه نكات ذيل توجه كرد :
الف : برقراري وايجادارتباط صحيح بين مقدمات ونتيجه گيري
درارائه تحليل سياسي زماني كه استدلال خود را براساس هرروشي از جمله روش استقرايي مطرح مي كنيم، بايد بين مقدمات ونتيجه گيري رابطه صحيح برقرارشود.زماني يك رابطه صحيح بين مقدمات ونتيجه گيري برقرار مي گردد كه كلمات ومفاهيمي كه درمقدمات استدلال به كار رفته است درنتيجه گيري هم با همان معنا ومفهوم مغايرت نداشته باشند.درغير اينصورت نمي توان پذيرفت كه اين نتيجه ازآن مقدمات حاصل شده باشد.
مثال:
دربررسي اقتصاد كشور A درمي يابيم كه يكي از دلايل مشكلات اقتصادي اين كشور فساداداري است كه درسه وزارت خانه مورد بررسي ما وجود داشته است . به همين دليل در تحليل خود اعلام مي كنيم دليل حل نشدن مشكلات اقتصادي اين كشور ، فساد اداري موجود دروزارتخانه هاي اقتصادي كشورA است .
تحليل گر سياسي فرضي ما دراين مثال به چند عامل توجه نكرده است اولا" نمي توان كل مشكلات اقتصادي يك كشور را ناشي از يك عامل فرض گرفت ثانيا" رابطه فساداداري در وزارت خانه با حل وفصل مشكلات اقتصاد كل اين كشور روشن نيست.يعني بايد در تحليل روشن شود كه فساد اداري در سه وزارت خانه كشور A چگونه به مشكلات اقتصادي براي كل كشور دامن مي زند. ثالثا" معلوم نيست مشكلات اقتصادي كشور A موجب ايجاد فساد اداري درسه وزرات خانه شده است يا همانطور كه تحليل گر فرضي ما مدعي شده است فساد اداري موجود،علت اصلي براي مشكلات فعلي دراقتصاد اين كشور است .
بنابراين مي بينيم نتيجه بدست آمده از مقدمات منطبق با واقعيت ها نيست و يكي از دلايل اين اشتباه به كار بردن مفاهيم وكلمات جداگانه در مقدمات ونتيجه گيري است . آيا شما مي دانيد كدام مفاهيم در مقدمات اين استدلال با نتايج ان يكسان نيست كه موجب برداشت غلط تحليل گر شده است ؟
همين تحليل گرمي توانست با محدود كردن چهرچوب استدلال خودتحليل صحيحي راارائه كند.چگونه؟به نظر شما اگر اين تحليل گر مي نوشت "در صورت حل وفصل مشكلات ناشي از فساداداري درسه وزارت خانه اقتصادي كشورA ،مشكلات اقتصادي اين كشورتا حدودي كاهش مي يافت ." آيا تحليل او واقعي تر و منطقي تر به نظر نمي رسيد؟
ب:كلي گويي غيردقيق وغيرلازم پرهيزازمطلق گويي درارائه استدلال
ازآنجا كه درارائه استدلال با استفاده از روش استقرايي هدف ما رسيدن به نتايج وتحليل هاي كلي از مفاهيم جزئي ودقيق است؛ زماني ما مي توانيم نتايج حاصل از بررسي هاي موردي را به اموري كلي تعميم بدهيم كه ازمقدمات صحيح نتايج دقيق گرفته باشيم . درارائه بعضي استدلال هادر تحليل سياسي بدون آنكه ارائه نتايج كلي ضرورت داشته باشد از واژه هاي مانند همه يا هيچ استفاده مي كنيم كه بيانگر نوعي مطلق انديشي در تحليل سياسي است اين موضوع ضمن انكه مباني استلال و تحليل ما را دچار خدشه مي سازد موجب مي شود كه مخاطب ما كمتر تحليل ما را باور كند .به همين دليل سفارش اكيد مي شود تنها و تنها در جاهايي كه استلال ما دقيق و حتمي است از واژه ها و مفاهيم كلي استفاده كنيم ودر غير اين صورت تلاش كنيم نقطه نظرات و استدلال هاي خود را درواژه هاومفاهيم نسبي منتقل كنيم كه از لحاظ منطقي پايه واساس دقيق داشته واز لحاظ تجربي بتوان آن نتايج را بصورت كلي پذيرفت . براي دوري از اين موضوع به تحليل گران سياسي توصيه مي شود دراستدلال هاي خود بويژه درمواردي كه از روش استقرايي استفاده مي كنند از به كار بردن كلماتي نظير " همه " يا" هيچ خودداري كنند و به بجاي آن اكثرا" يا به ندرت وغيره كه درعين كلي بودن ، مطلق نيستند ، استفاده شود.